هم آوا

Wednesday, January 17, 2007

جهت اطلاع

لغو مجوز «گور به گور»
پس از لغو دائم مجوز «خروس» نوشته ابراهيم گلستان، «ميرا» نوشته كريستوفر فرانك با ترجمه ليلي گلستان و دختري با «گوشواره مرواريد» نوشته تريسي شواليه و ترجمه گلي امامي و چندين كتاب ديگر، مجوز دائم انتشار «گور به گور» نوشته ويليام فاكنر با ترجمه‌ نجف دريابندري نيز لغو شد.
مجموعه داستان «گور به گور» اولين‌بار در تابستان سال ۷۱ و تجديد چاپ آن در سال ۸۳ از سوي نشر چشمه منتشر شده است.
طبق گفته‌ي ناشر مجوز دائم كتاب، لغو و اعلام شده است كه در چاپ چهارم و نوبت‌هاي بعدي، با اصلاحاتي منتشر شود، كه اصلاحات مورد نظر نيز انجام شده است.
در حال حاضر نسخه‌هايي از چاپ سوم «گور به گور» در بازار موجود است

Tuesday, January 16, 2007

اندر باب زرنگي ايراني

يادداشت زير از محمد رضا نيكفر حاوي اشاره اي ظريف يه يكي از مهمترين ويژگيهاي زندگي ايراني ست. نيكفر البته در طي مقاله هاي ديگري در طي اين سالها اين چنين مفهومهايي را به دقت تبيين كرده است. و اين يادداشت را بيشتر براي راديو زمانه نگاشته است. ... طبعا چون امكان لينك به راديو زمانه نبود. اصل متن را اينجا آوردم. متن مال بخش انديشه راديو زمانه در تاريخ 22 دي ماه است.
***
بی آنکه بخواهیم قاعده‌ای جهان‌روا وضع کنیم، می‌توانیم مدعی شویم هرگاه مردمی از خردورزی در پهنه‌ی عمومی منع شوند، یعنی نتوانند در مورد اموری که به عموم آنان مربوط می‌شود بیندیشند، نظر دهند و برای بهبود آنها دست به تأسیس و تغییر زنند، محتملا در حیطه‌ی خردوزری خصوصی نیز چندان دستاوردی نخواهند داشت.

خردورزی خصوصی و عمومی
تفکیک میان خردورزی خصوصی و عمومی به کانت برمی‌گردد. پیشتر منظور وی را از این تفکیک با این مثال روشن کردیم: اگر یک اقتصاددان از علم خویش بهره گیرد برای آنکه در بازی بورس برنده شود یا در مقام یک مدیر از سرِ جاه‌طلبی وظایف محوله را به خوبی انجام دهد و با زیرکی کار خویش را پیش برد، از عقل خویش استفاده‌ی خصوصی کرده است، اما اگر مثلا مقاله‌ای بنویسد و به مردم در مورد وضعیت کلی اقتصاد کشور یا گوشه‌ای از آن توضیح دهد، و فراتر از آن اگر بر آن شود با طرح انتقاد خود به وضعیت موجود حرکتی را برانگیزد، مثلا حزبی تأسیس کند، تا بلکه با جنبشی مردمی سیاست اقتصادی بهبود یابد، خرد خویش را در پهنه‌ی عمومی به کار بسته است.

اختناق پداگوژیک
با نظر به جامعه‌ی ایران به سادگی می‌توان پی برد چرا و چگونه محدودیت در خردورزی عمومی به سستی در خردوزری خصوصی می‌انجامد. به یکی از عاملها اشاره می‌کنیم: تعلیم و تربیت در ایران، چه در پهنه‌ی خانواده، چه در مدرسه چه در پهنه‌ی عمومی اجتماعی تابع وضعیت سیاسی است. اختناق سیاسی و فرهنگی باعث اختناق پداگوژیک می‌شود. فرد، مستقل، متکی به نفس، سربلند، جسور، دارای فهم و زبان و منطقی روشن و برخوردار از فانتزی و ویزیون نمی‌شود. او حرفش را مستقیم نمی‌زند، نظری را که دارد پی نمی‌گیرد، خودش را و دیگران را جدی نمی‌گیرد، دشنام می‌دهد، اما انتقاد نمی‌کند، می‌آموزد که چیزی را تصرف کند، اما نمی‌آموزد که مسئول چیزی باشد، به او این حس القا نمی‌شود که برای جهان مهم است که او کیست و چه می‌اندیشد. او فقط برای خودش انتخاب می‌کند، نه برای یک جامعه، نه برای یک جهان. او آب زیر کاه می‌شود. از داستان زمانه این را درمی‌یابد که زبان سرخ چگونه سر سبز را بر باد می‌دهد. او دورو می‌شود. او وقتی موفق می‌شود که در مفهوم ایرانی کلمه "زرنگ" باشد. در هیچ کلمه‌ای چون "زرنگی" رذایل ملی ما متبلور نشده است.

متناقض‌نمایی زرنگی ایرانی
زرنگی تلاش برای بقاست، تلاش برای روی آب ماندن است، تلاش برای بالاکشیدن خود است. زرنگی ایرانی پدیده‌ای متناقض‌نماست، زیرا تلاش برای پیشبرد کاری یا رسیدن به هدفی با کمترین تلاش است. زرنگ ایرانی بی‌عُرضه و ساده‌لوح می‌نامد کسی را که درستکار باشد، در صف نوبت مانَد، رعایت دیگران را کنَد، زحمت کشد و بر خود چیزی را روا نداند که بر دیگران می‌داند و برعکس برخود چیزی را منع نکند، که بر دیگران می‌کند.

فرصت‌طلبی
اختناق و نکبت استبداد مشوق دورویی و زرنگ‌بازی است، بقای استبداد هم به نوبه‌ی خود تا حد بسیاری به فرصت‌طلبیِ زرنگهای ایرانی برمی‌گردد. با زرنگی همه چیز قابل تحمل می‌شود. می‌شود گلیم خود را از آب کشید، موفق و راضی بود، آنجایی که لازم باشد با زرنگی از وضع موجود اعلام حمایت کرد و در جایی دیگر خود را مخالف نشان داد.

زرنگی نظام و شکاف در نظام زرنگی
رژیم هم زرنگی‌های خود را دارد. همه با زرنگی سر یکدیگر کلاه می‌گذارند و این وضعیت تا جایی ادامه پیدا می‌کند که جا برای همه‌ی زرنگها نماند. امکان زرنگ‌بازی تمام می‌شود. زرنگیِ نظام به پایان خود می‌رسد و نظامِ زرنگی شکاف برمی‌دارد.

زرنگی به‌عنوان فضیلت
نمی‌توان در یک نفس هم از فضایل ملت گفت هم از رذایل آن. از این یکی که بگوییم از آن دیگری غافل می‌شویم. زرنگی ایرانی بر این قاعده یک استنثنا می‌گذارد، زیرا این صفت هم فشرده‌ی رذایل است هم فشرده‌ی فضایل. «من این مُرَقّعِ پشمینه بهر آن دارمکه زیرِ خرقه کشم مِی، کسی گمان نبرد»مِی کشیدن در زیر مرقع پشمینه زرنگی‌ای است سخت ستودنی. آفرین بر این "حافظِ" زرنگ ما باد!این وجه دیگر از متناقض‌نمایی زرنگی ایرانی، یعنی این که هم فضیلت است هم رذیلت، شاید در روزگاری برآیندی مثبت داشته است. اما در روزگار ما که فضیلت در روشن‌بینی و صراحت و شجاعت مدنی است، به تباهی بیشتر می‌انجامد.

ایمان و تکنیک
در جامعه‌ی زرنگها استعدادها خشک می‌شوند، زیرا هیچ نبوغی به مرتبه‌ی زرنگی نمی‌رسد. آنان که تلاش می‌کنند، سرانجام درمی‌یابند، موفقیت نه با زحمت بلکه با زرنگی به دست می‌آید. با زرنگی البته نمی‌توان هنرمند شد، دانشمند شد، فعال جامعه‌ی مدنی شد. با زرنگی نمی‌توان کتاب خوب نوشت. دانش و اخلاق و مدنیت با زرنگی به دست نمی‌آید. اگر همه زرنگ باشند و نظام هم با زرنگی کار خود را پیش برد، در بهترین حالت فقط مدرنیزاسیون مصرفی پیش خواهد رفت. آنگاه جمهوری اسلامی نماد زرنگی ایرانی برای ترکیب ایمان و تکنیک خواهد شد.
پرسش کانونی در ایران این است: از این باتلاق با کدام زرنگی می‌توان خود را بیرون کشید؟

Sunday, January 14, 2007

درباره ما

این متن را برای قسمت "درباره ما"( گوشه سمت راست بالای وبلاگ) نوشته ام. پس اگر نظری دارید درباره آن بدهید و یا اگر با نفس وجود آن در وبلاگ مخالفید نیز ابراز کنید. ور نه به اتکای آنکه ما برای آن وقت گذاشتیم و با التماس از دوستان متصدی وبلاگ، آن را در وبلاگ بارگذاری خواهیم کرد.
******
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم / جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است / کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد / التفاتش به می صاف مورق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان / فکر اسب سیه و زین معرق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید / گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او / ور به حق گفت جدل با سخن حق کنیم

ما که هستیم؟ آیا نام ونام خانوادگی کافی است که نشان دهد ما کیستیم . شماره شناسنامه نیز حتماً لازم است. باز هم ممکن است اشتباه شود. پس لطفاً کد ملی تان را نیز بگویید. اگر لطف کنید و آدرس دقیق را نیز بنویسید به نظرم دیگر مشخص شود که کیستید.
اما هیچ یک از اینها نشان نمی دهد که ما کیستیم. چرا که احتمال اینکه نام من احسان باشد یک در چند میلیون بوده است.يعني ممکن بوده است که من هر نام دیگری داشته باشم یا هر شماره شناسنامه دیگری یا هر کد ملی دیگری، پس هیچ یک از اینها نمی گوید که ما کیستیم. بنابراین از نوشتن نام وسایر مشخصات می گذریم تا بدانیم حقیقتاً ما کیستیم.

در میانه دهه هفتاد یکدیگر را یافتیم و با هم زیستیم. دانشجو بودیم و محفلمان خوابگاه و خانه دانشجویی. در پایان دهه هفتاد فارغ التحصیل شدیم و زندگی را آغاز کردیم.
هر چه در راه زندگی بیشتر قدم گذاشتیم از هم دور تر شدیم. فاصله دیدارها طولانی تر شد و هم دلی ها و درد و دل ها گاه به گاه. اما ما که طاقت دوریمان نبود باز یکدیگر را یافتیم اما اینبار در دنیایی مجازی که تصویری از زندگی حقیقی ما داشت. این بود که هم آوا را بنیان نهادیم تا دوستی مان را پایدار نگاه داریم و تاریخش را به تاریخ مکتوب دنیا پیوند زنیم. آمدیم تا نشان دهیم که هنوز می توان گروه های دوستی را نگاه داشت و تکنولوژی را ، که تا کنون جز غربت دلها رهاوردی نداشته است، افسار زدیم تا به خدمت قربت دوستان آید.
حال با مرور زمان جمع دانشجویی هم آوا ماندگارتر و بزرگتر شده و شاهد نسل دوم خود است. هم آوایان دیروز امروز پدر شده اند و نام همسرانشان و خواهران و برادرانشان در میان دیگر دوستان قدیمی شان آمده است که شیخ اجل می فرماید: " برادر هم دوست به!".
امروز نگاه ما به آینده مان بیشتر از هر زمان دیگر بلند پروازانه است. نام ما گویای حال ماست. ما هر چه هستیم هم آواییم. اگر می خواهید آوای مان را بشنوید نگاهی به وبلاگمان بیفکنید که انعکاس آوایمان هر روز در آن طنین انداز است.

بیار باده که ایام غم نخواهد ماند / چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است / چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود / که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر / که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

Tuesday, January 09, 2007

اوركات و جلاي وطن

1- دیروز به لطف مانی توانستم سری به ارکات بزنم. مدتها بود که به آن سر نزده بودم و احساسم دقیقاً مانند زمانی بود که تازه تب ارکات فراگیر شده بود. دیدن عکس دوستان، لذت یادآوری خاطرات گذشته، بازگشت به دورانی دور و زندگی سپری شده، حسی درهم و مبهم برایم ساخت که نتیجه اش را تنها باید چشید تا دانست چه مزه ای دارد.
در حال ارکات گردی بودم که نام یکی از دوستانی را که چند ماه پیش به صورت اتفاقی در خیابان فلسطین دیدم، در کنار نام ایالت فلوریدا دیدم. باور نکردم به سراغ وبلاگ شخصی اش رفتم و دیدم حقیقت دارد. چند ماهی بود که از ایران رفته بود. نگران شدم، فهرست دوستان ارکاتی ام را بازکردم و شروع کردم به مرور نامها و اقامت گاهها. نتیجه غیر قابل انتظار بود. بودند باز هم کسانی که اخیراً جلای وطن کرده بودند. و چقدر دردناک بود دیدن نام این دوستان در کنار نام آنها که مدتها است رفته اند.
هر روز فهرست رفتگان بلندتر می شود. حسی که داشتم ترکیبی بود از غم، نوستالژي و شادی. غم از دست دادن دیدار دوستان، نوستالژی خاطرات خوب گذشته و شادی اینکه به آنچه می خواستند رسیدند.

2- جامعه انسانی نیز چونان بدن انسان است. هر کس مسئولیت کار در ارگانی را به عهده دارد. عده ای مسئول ایجاد حرکتند. عده ای کار تسویه انجام می دهند. عده ای انرژی می سازند و عده ای نیز به مثابه مغز این بدن عمل می کنند و نتیجه خروج دوستانمان تنها از دست دادن سلولهای مغزی است. جامعه ایران، روز به روز مغزش کوچکتر می شود. نهادهایی که کارشان تولید سلولهای مغزی است یا ناکارآمد شده اند و یا مانند دانشگاه شریف و دیگر دانشگاه های تهران کارآمدی شان در خدمت جوامع دیگر است. چرا که هرچه تولید می کنند از کشور خارج می شود.

3- زمانی تب رفتن تنها در میان دانشجویان بود. اما اکنون به میان مهندسان آمده است. بسیار کسان را دبده ام که برای مهاجرت کانادا اقدام کرده اند و بسیاری دیگر اکنون به تکاپوی مهاجرت استرالیا افتاده اند. این قصه دارد همه گیر می شود. اگر همچنان ادامه یابد، پایان محتومش را همه می دانیم.

4- درد پیش آمده بی دوا نیست. ولی افسوس که نوشدارویش در دستان کی کاووسی است که راضی به دادن آن به سهراب نیست.
امیدوارم در تصمیماتشان تجدید نظر کنند.


Sunday, January 07, 2007

روزگار غریبی است نازنین

1-زیر این چرخ کبود چه چرخ و فلک بازی ایه
صدام اعدام شد و ورای مسانل مربوط به زمان و نحوه ی اعدامش حاشیه های جالبی اتفاق می افته از جمله این حواشی موضع گیری کشور ها و گروهای مختلف د رمورد صدام و مرگ اوست
لیبی: سه روز عزای عمومی اعلام میکنه و خبر از ساخت مجسمه صدام کنار مجسمه عمر مختار میده
معاون رئیس جمهور سودان: صدام رو عاشق وطن و ملت عراق معرفی میکنه
فلسطینیها : از صدام همچون یک قهرمان تجلیل کردند
داوود شریان: نویسنده روزنامه الحیات اعدام وحشیانه صدام را طرحی ایرانی میخواند
نویسنده ای دیگر: از صدام به عنوان اسطوره ی عرب و اسلام که مثل قهرمان زندگی کرده و قهرمانانه شهید شده یاد میکند
و آن نویسنده دیگر: صدام را با حلاج مقایسه کرده

براستی که عجب روزگار غریبی است

2- رئیس جمهور احمدی نژاد همچنان در حال ایرانگردی است و عکس سایر افراد هنگام گردش کار میکند و احتمالا هنگام کار گردش
نکتش اینه که:
در ممالک دیگر رئیس جمهورها کشور را می گردانند اما در ایران کشور رئیس جمهور را

* مطلب اول برگرفته از مطلب عطالله مهاجرانی در روزنامه اعتماد ملی است
** مطلب دوم هم طنز مهرداد سر میز نهار
پیروز باشید

شب اورهان پاموك

به دنبال برگزاري شب هاي بخارا به منظور معرفي نويسندگان مطرح جهان كه حضوري فعال دارند، همچون فرانتسوبل، امبرتو اكو و پتر هانتكه، مجله بخارا چهارشنبه بيستم دي ماه ساعت ۱۷ در محل خانه هنرمندان اقدام به برگزاري شب اورهان پاموك خواهد كرد.
اورهان پاموك پيش از دريافت نوبل ادبي ۲۰۰۶ نيز عنوان مشهورترين نويسنده نسل جديد ترك را از آن خود كرده بود. اين شهرت نه تنها به واسطه رمان هاي پيچيده او كه به سبب بيان متفاوت و نگاه نو به موضوعاتي همچون تغييرات فرهنگي، بحران هاي هويتي، غرب و شرق، سنت و مدرنيته و ... بوده است و سبك روايتي او از نظر اكثر منتقدين با نويسندگاني چون كافكا، بورخس، ايتالو كالوينو و گارسيا ماركز قابل قياس است.
در اين مراسم نويسنده و منتقد نامدار انگليسي، كريستوف دوبلگ درباره "سياست و اجتماع در آثار پاموك "، رضا سيد حسيني درباره "پاموك و ساختار رمان هايش"، دكتر جواد مجابي درباره "پاموك نماينده نسل جديد نويسندگان ترك" سخن خواهند گفت. گورجان تروك اوغلي، سفير تركيه در ايران نيز ديگر سخنران اين شب است و علي دهباشي گزارشي از وضعيت ترجمه آثار پاموك در ايران ارائه خواهد داد. ارسلان فصيحي، خطابه مفصل پاموك را در آكادمي نوبل كه خود ترجمه كرده خواهد خواند و پگاه احمدي بخشي از رمان منتشر نشده پاموك را خواهد خواند. همچنين در اين مراسم فيلمي از زندگي پاموك به نمايش درخواهد آمد.
به نقل از راديو زمانه
امكان لينك دادن به متن اصلي خبر به دليل فيلتر شدن راديو زمانه ممكن نبود.

Saturday, January 06, 2007

Return of the Hakim

در راستايِ اين که ما مدتي نبوديم، فريد خانِ مخبر السلطنه که سالي-قرني يک بار هم سر به کشکولِ ما نمي زد، ناگهان دل اش از دوري ما به تنگ آمد؛ آمد و خواند و نوشت و رازِ مگو از پرده به در افتاد! و چنين شد که همه ي دوستان و هم-آوايان ديدند و شنيدند و دانستند که ما در گير-و-دارِ امورِ مستظرفه اي بوده ايم که اهميتِ آن بر همه -از جمله شيخنا بوالحسن- واضح و مبرهن است. مخلصِ کلام اين که بيانات و مخابراتِ شيخ فريد الدينِ سابق الذکر، تماماً صحيح بوده، و هديه بانو و ما مزدوج شده ايم و از عالمِ مجردات بيرون آمده. و خودِ شيخ بوالحسن -دامت برکاته- شاهد و ناظر است که ما پيش از آن ماجراها، با ايشان در خلوتِ امواج سخن ها رانديم و خبرها داديم و اسرار نهان افشا کرديم؛ و چون نيک بنگريد، سرّي هم در ميان نبوده که نوشتنِ کشکول، همان مختصر قفلي را هم زبان مان داشت، گشوده است.
ناگفته نماند که شيخ بوالحسن به سببِ بصيرتي که در وي است، در همان زمان که ما برايِ آزمونِ قلتِ خون و عادتِ به موادِ افيوني در ديارِ خوزستان به سر مي برديم، موضوع را دريافت و نيمه شبي ما را به فيضِ شنيدنِ صوتِ داوودي اش مفتخر ساخت. خداي اش عمر دهاد.

شانزدهمِ ذي الحجه الحرامِ 1427

Thursday, January 04, 2007

دلايل اعدام سريع صدام حسين-2

توضيح:
با خواندن یادداشت ارجاعی وحید در مورد دلایل اعدام سريع صدام بر آن شدم از زاویه ای دیگر به مساله بنگرم که یادداشت زیر نتیجه آن است. لطفاًً اول يادداشت وحيد را بخوانيد.
***

در این دنیایی که تنها قوانین جنگل در آن حاکم است، شما انتظار دارید با صدام چه کنند. انتظار دارید زمانی که صدام منافعشان را تامین می کرده است، چون سلاح برای کشتن انسانها است و جان انسانها عزیز، منافعش را تامین نمی کردند و سلاح به او نمی دادند. واقعاً فکر می کنید در این دنیا چه خبر است. بیایید واقعیتها را چنان که هست ببینیم.
به نظرم سرنوشت کسانی مانند صدام و چگونگی حل و فصل آن. سیر قدرت گیری و تضعیف او. نوع رابطه دنیا با او در دوره شاه ، در دوره جنگ ایران ، در دوره جنگ کویت، پس از جنگ کویت و در نهایت در سه سال گذشته که او در زندان بوده است و در نهایت در اعدام او، شاهدی است قوی از نوع قوانین حاکم بر دنیا. صدام روزی متحد اصلی امریکا بوده است و زمانی دیگر دشمن او. زمانی به او سلاح داده اند و زمانی بر او بمب ریختند. زمانی برایش به احترام ایستادند و زمانی نظاره گر حلق آویز شدنش شدند.
بیایید از زاویه ای دیگر به مسئله بنگریم. در یادداشت ارجاعی وحید، صحبت از دادگاه بین المللی شده است. فکر می کنید این دادگاه بین المللی زاده کیست؟ زاده همانانی است که متهم یادداشت شده اند. همان امریکاییها و فرانسویهایی که امروز دادگاه فرمایشی صدام را برنامه ریزی کردند همانان دادگاههای بین الملی را ساخته اند. آنانی که خود مبدع حقوق بشرند، حال متهم می شوند که ناقض حقوق بشر شده اند. چرا همیشه می خواهیم در قوانینی محصور باشیم که دیگران ساخته اند. بیایید مبانی قوانین را بشناسیم. ببینیم که انگیزه ایجاد قوانین چه بوده است. چرا که انگیزه ها ماندگارند ولی نوع ارضای آن متفاوت. اینگونه است که روزی دادگاه بین المللی می سازند و روزی دیگر دادگاه محلی در عراق. روزی صدام را بزرگ می کنند و روزی دیگر خوار. روزی به او سلاح شیمیایی می دهند و روزی دیگر به جرم داشتن سلاح شیمیایی به او حمله می کنند.
انگیزه هایی که از آن سخن می گوییم پایدارند. انگیزه کسب قدرت. انگیزه دسترسی به منابع پایدار. انگیزه هایی که موجب می شوند، حق یکدیگر را پامال کنیم. انگیزه هایی که ما را مجبور می کنند دروغ بگوییم، زد و بند کنیم، دزدی کنیم، آدم بکشیم، همان انگیزه هایی است که در دنیا حاکم است.
ما آموخته ایم هر گاه اتفاقاتی از این دست که برای صدام افتاد بیفتد از کنار آن بگذریم. دامن بالا زنیم تا تردامن نشویم. به دیده تحقیر در آن بنگریم، صوفی مسلکی پیشه کنیم و ادعا کنیم که بد کردند که چنین کردند، اگر ما بودیم چنین نمی کردیم و چنان می کردیم. اگر ما بودیم به داد مردم حلبچه می رسیدیم. اگر ما بودیم حق کردها را می گرفتیم. اگر ما بودیم حقوق بشر را زنده می کردیم. اگر ما بودیم داد مردم ایران را می ستاندیم. ولی ما هیچگاه به اینها نمی رسیدیم. چون نتوانستیم صدام را سرنگون کنیم. نتوانستیم به زندان بیندازیمش پس نمی توانستیم آنچه را می خواستیم هیچ گاه عملی کنیم. دلیلی ندارد کسی که هزینه سرنگونی صدام را داده است، به فکر منافع ما باشد و برای خود هزینه جدیدی ایجاد کند. واقع بین باشیم. امریکاییها دیوانه نیستند که این همه هزینه کنند و در پایان به فکر منافع ایران باشند. فرانسویها اگر روزی به صدام هواپیما دادند روزی هم هواپیما را از او گرفتند، حال انتظار نداشته باشید که افتخار سرنگونی صدام را به جرم کارهای قبلی کوچک کنند. انگلیسی ها سالها است که روی گروه های مذهبی سرمایه گذاری و هزینه کرده اند، حال انتظار نداشته باشید زیراب همه آنها را بزنند و مدیرتشان نکنند.

قوانين حاكم بر دنيا تلختر و كثيفتر از آن چيزي است كه ما فكرش را مي كنيم. مشكل اينجاست كه متاسفانه هزاران سال است كه پايدار مانده است. روزي ايران به يونان مي تاخت. روزي فرانسه به آلمان و روزي ديگر امريكا به عراق و افغانستان.

دلايل اعدام سريع صدام حسين

توضيح:
متن زير نگاه متفاوتي به اعدام سريع صدام حسين دارد. متن مال "روز آن-لاين" امروز است. چون حدس زدم شايد بعضي اين متن را نديده باشند و ارجاع به آن هم با توجه به فيلتر شدن "روز آن-لاين" ممكن نيست، كل متن را اينجا آوردم.
***
دلايل اعدام سريع صدام حسين
تحليل اومانيته از: - پنجشنبه 14 دی 1385
به راستي دليل اعدام سريع صدام چه بود؟ مطمئناً ترس از افشاي دخالت کشورهاي غربي در جنايات اين ديکتاتور به خوبي دلايل نابودي سريع اين شخصيت را قبل از اينکه از مسايل "دردسرساز" سخن بگويد توجيه مي کند.
زماني که دادگاه عالي عراق در روز 26 دسامبر محکوميت به مرگ صدام را در 30 روز آينده تأييد کرد، هيچ کس تصور نمي کرد که وي پس از سه روز اعدام شود. صدام حسين هيچ گاه به خاطر سرکوب کردها در عمليات "انفال" که در جريان آن حلبچه به گازهاي شيميايي آلوده شد و 5000 نفر نيز در اين شهر کشته شدند، محاکمه نشد، درحالي که دادگاه وي توسط دادگستري عراق هدايت مي شد. شتاب در اعدام صدام به خوبي نشان مي دهد که او به شخصيتي مشکل ساز و دست و پاگير تبديل شده بود.

دريغ از يک دادگاه بين المللي!

مطمئناً صدام حسين به عنوان زنداني نيروهاي خارجي مستقر در عراق نمي بايست توسط قوه قضاييه دولت جديد اين کشور که همچنين دست نشانده اشغالگران بود محاکمه مي شد. کمترين حالت اين بود که حداقل يک دادگاه بين المللي مستقل در اين رابطه نظر مي داد. براي يادآوري بايد خاطرنشان کرد که دادگاه ويژه عراق توسط پل برمر، فرماندار امريکايي در عراق، تأسيس گرديد تا به جناياتي که بين تاريخ 17 ژوئيه 1968 [کودتاي حزب بعث] و اول ماه مي 2003 به دست عراقي ها انجام شده [و البته جنايات مرتکب شده در جنگ عليه ايران و حمله به کويت] رسيدگي کند.
واشنگتن جانبداري خود از دادگاه هاي کشوري تحت اشغال نظامي و قرباني يک جنگ داخلي را چنين توجيه مي کند: محاکمه صدام نبايد به هيچ وجه به عنوان يکي از چند مسؤوليت کشورهاي غربي محسوب شود. به همين دليل عليرغم خواست وکلاي صدام حسين و فدراسيون بين المللي حقوق بشر، مسأله محاکمه او در يک دادگاه بين المللي منتفي شد. او ديگر زنده نيست تا براي قتل عام 180 هزار کرد در جريان عمليات انفال و در زمان جنگ عليه ايران محاکمه شود. او ديگر زنده نيست تا براي سرکوب شورش شيعيان در سال 1991 که طي آن هزاران نفر کشته شدند محاکمه شود.

متحد امريکا تا سال 1989
نبايد فراموش کرد که صدام حسين تا سال 1989 يکي از متحدان امريکا و ديگر کشورهاي غربي به حساب مي آمد. در خلال جنگ ايران و عراق، زماني که واشنگتن و متحدان غربي آن دريافتند که حمله عراق به ايران درحال تبديل به يک ناکامي است تصميم گرفتند به حکومت صدام کمک کنند، زيرا برخلاف حکومت عراق به عنوان حکومتي لائيک و غرب گرا، حکومت خميني به مثابه تهديدي عليه منافع غربي ها و يک "جهان آزاد" بود. در سال 1982، ويليام کيسي رييس سازمان سيا به بغداد آمد و يک سال پس از او دونالد رامسفلد به عنوان فرستاده ويژه جرج بوش پدر نيز به عراق اعزام شد. دليل اين بازديدها: اطمينان بخشيدن به صدام و پشتيباني از او عليه حکومت خميني.
ازطرف ديگر، شرکت هاي خارجي، به ويژه فرانسوي، قراردادهاي سرسام آوري را در زمينه هاي مختلف به چنگ مي آوردند. براساس يکي از مدارک آشکار شده مجلس سناي امريکا، معلوم شد که جدا از تسليحات نظامي کلاسيک [هليکوپتر، هواپيماي جنگي، موشک، سلاح هاي سنگين و...]، تعداد 61 محموله "کشت بيولوژيکي" توسط آزمايشگاهي تحت کنترل ارتش امريکا به عراق فرستاده شده است.

سلاح هاي شيميايي غربي
شرکت بکتل، از زيرمجموعه هاي شرکت هالي برتون، کارخانه اي در زمينه توليد گازهاي تسليحاتي شيميايي تأسيس کرد. به علاوه، شرکت ديگري [آلماني- فرانسوي] واقع در استان آلزاس فرانسه شعبه اي را براي توليد گازهاي تسليحاتي در شهر سامرا تأسيس نمود. پس از اينجا به خوبي محرز مي شود که سلاح هاي شيميايي استفاده شده توسط ارتش صدام عليه نيروهاي ايراني و غيرنظاميان کرد حلبچه به کمک شرکت هاي امريکايي و ديگر شرکت هاي غربي ساخته شده است. ازطرف ديگر، مسؤوليت پرتاب گاز خردل بر سر غيرنظاميان کرد نيز به عهده هليکوپترهاي "بل" امريکايي بوده و اين ميراژهاي فرانسوي بودند که موشک هاي "اگزوست" تأمين شده توسط فرانسه را به سوي شورشيان کرد و شيعه شليک کردند.
در مدتي که ارتش صدام که از هرگونه سلاح غربي از هر نوع آن اشباع شده بود به بمباران ها و قتل عام هاي بيرحمانه خود ادامه مي داد، واشنگتن تمامي راه هاي منتهي به شوراي امنيت را بسته بود تا مبادا قطعنامه اي عليه جنايات جنگ عراق تصويب شود. اقدامات واشنگتن تا بدانجا پيش رفت که ابتدا ايران را مسؤول استفاده از بمب هاي شيميايي دانستند.
آري، صدام حسين رازهاي فراواني را با خود به گور برد؛ رازهايي که براي واشنگتن بسيار دردسرساز بود و البته براي تمامي کساني که از "خاموشي" صدام سود مي برند.

مترجم: علي جواهرفروش
alijava_rooz@yahoo.es

Wednesday, January 03, 2007

اندكي از اقتصاد

گویند که تا پایان امسال افزایش قیمتها ادامه خواهد داشت. دیدیم که آنچه گفتند در ابتدای امسال درباره افزایش قیمتها اتفاق افتاد، پس اعتماد می کنیم به پیش بینیشان برای باقی مانده سال.
گویند اقتصاد نیز علمی است که بر آن اصول و قوائدی جابر حاکم است. چون فیزیک که می گوید هر عملی را عکس العملی است و ردی بر آن نیست، اقتصاد نیز پدیده های مالی جامعه را مدل می کند و عکس العملهای آن را پیش بینی و بر پیش بینی هایش ردی نیست.
به خاطر دارم زمانی که بودجه سال 85 تقدیم مجلس شد. چه بسیار اقتصاددانان که داد بر آوردند که افزایش بودجه های عمرانی بی سابقه و بی معنی است، تزریق دلارهای نفتی به بودجه غیر منطقی است، عدول از اعداد جداول برنامه چهارم خطرناک است و تورم زا و بسیار دلایل و شواهد که مجلسیان را بر آن داشت تا در مورد حتی تصویب کلیات بودجه 85 نیز تشکیک کنند. اما نتیجه چه شد؟
باز سیاست بر اقتصاد چربید. باز آینده یک ساله بر آینده بیست ساله فائق شد. باز کوته نگري، قدرت خود را به دور اندیشی نشان داد. در حالی که اقتصاددانان مجلس که هیچ وجه اشتراکی با اقتصاددانان لیبرال نداشتنند با آنها همسو شده بودند. در حالیکه بدنه اصلی اصولگرایان مجلس با بودجه اعلام مخالفت می کرد، ترس از تصمیم گیری، ترس از شفاف شدن اختلاف مجلس و دولت، ترس از فشارهای خارجی و ترس از تیره شدن روابط سیاسی درون جناحی ، مجلسیان را وادار به تصویب بودجه ای کرد که همه به اتفاق می گفتند بودجه ای خواهد بود تورم زا. توجیه کردند که با ابزارهای کنترلی جلوی تورم را خواهند گرفت. چنان که در مورد سکه و طلا چنین کردند و سوبسید با ارزشی را که سهم بیت المال است و همیان مردم، خرج پایین نگاه داشتن قیمت سکه کردند. توجیه کردند که قدرت بازار داخل آنقدر هست که 40 میلیارد دلار درآمد نفتی را به ریال تبدیل کند و افزایش نقدینگی اتفاق نخواهد افتاد و آن هنگام که بانک مرکزی اعلام کرد که توانایی تبدیل این حجم دلار به ریال وجود ندارد، صدایش را کوتاه کردند.
و ما در پایان سومین فصل از سال هشتاد و پنج، تورم 40 درصدی را با گوشت و پوستمان حس می کنیم. امروز همه می دانند که افزایش حجم نقدینگی ناشی از بودجه های عمرانی ، تزریق ریال بدون پشتوانه، وامهای بی حساب و کتاب، عامل گرانی است. اما کیست که پاسخگو باشد. آن هنگام که اقتصاددانان از اتفاقی صحبت می کردند که برایشان مثل روز روشن بود، هیچ کس به آن ها وقعی ننهاد و امروز آن روز فرا رسیده است که نتیجه تصمیمات اشتباه اقتصادی دولتمردان بر دوش مردم سنگینی کند. امروز نمایندگان مجلس نتیجه سهل انگاری خود را به وضوح می بینند. امروز دیگر ابایی ندارند که در مورد شروع ساعت بانکها دولت را به چالش بکشند اما برای مهار رشد نقدینگی دیگر دیر شده است. با بودجه ای که برای سال 85 تصویب شده است تا پایان امسال رشد نقدینگی سالانه از 40 درصد به 80 تا 90 درصد خواهد رسید و نتیجه آن تورم 80 تا 90 درصدی خواهد بود و آنکه تورم را برای ادامه زندگی اش تحمل خواهد کرد، ماییم.
اکنون که در آستانه بررسی بودجه سال 86 قرار گرفته ایم و کم کم بحثهای بودجه ای به موضوع روز تبدیل می شود، امیدوارم نمایندگان مجلس با تکیه بر تجربه سال قبل و نتایج آن، مصالح جناحی و بخشی را به کناری نهند و چشم به آینده کشوری بدوزند که همه ما می خواهیم هر روزش بهتر از دیروزش باشد.