هم آوا

Sunday, December 16, 2007

نا خوانده ها و نا رفته ها

1- از همه دوستانی که برای یادداشت فیلمهایی که ندیدم کامنت گذاشتند و تلویحا دعوت را پذیرفتند ممنونم و از ابوالحسن که آغازگر این راه شد بسیار ممنونتر.


2- من هفته گذشته را در مسافرت بودم و فرصتی برای اندیشیدن به بازی ای که خود آغاز کردم نبود. اکنون که فکر می کنم می بینم که اصلا نباید اندیشید باید تنها شروع به نوشتن کرد. چون اگر بیندیشی دوباره به دام جنگ ضمیر خود آگاه و ناخود آگاه خواهی رفت و حاصل فهرستی خواهد شد از آثاری که دوست داریشان چون منطقا باید دوست بداریشان و نه آثاری که اگر ببینی بی فکر شروع به خواندن یا دیدن می کنی. پس من فهرستم را شروع می کنم با آثاری که دوست دارمشان نه به این دلیل که باید دوست بدارمشان.

3- ابوالحسن از کتاب آغازید من با کتاب ادامه می دهم.
- چشم انداز آخرین اثر مایکل کونّلی جنایی نویس محبوب من
- اولیس شاهکار جیمز جویس
- 1984 اثر جورج اورول
- شاهنامه فردوسی
- زندگی من اثر بیل کلینتون
- منطق الطیر اثر عطار نیشابوری
- Surrender is not an option اثر جان بولتون سفیر سابق امریکا در سازمان ملل
- صد سال تنهایی اثر مارکز
- عشق سالهای وبا اثر مارکز
- قران اثر خدا
- سه گانه نیویورک اثر پل استر
- نقد عقل محض اثر امانوئل کانت
- جمهوریت افلاطون
- مداخله اثر نوام چامسکی
- انسان و سمبولهایش اثر یونگ
- کتاب اشتیاق(هوس) مجموعه اشعار لئونارد کوهن
- تاریخ تمدن اثر ویل دورانت
- .........

این فهرست را پایانی نیست. ولی آنچه الان به ذهنم رسید آن است که تمام کتابهای فهرست بالا در دسترس است و من برای نخواندن آنها بهانه ای ندارم به جز نداشتن وقت. اما می دانم که وقت را باید ساخت وگرنه تا الی الابد هیچگاه وقتی مبسوط که منتظریمش دست نمی دهد.

4- از کتاب می گذرم و به مکانهای نادیده می پردازم که می خواهم ببینم.
- سیدنی و ساحل شرقی استرالیا
- مصر و مخصوصا اهرام مصر
- تایلند
- هند
- چین
- برزیل و آرژانتین
- آفریقای جنوبی
- کنیا

در حال حاضر هیچ علاقه ای به دیدن اروپا و امریکا ندارم.
من در این مدت بسیار آموختم درباره سفر کردن. معنای سفر برایم تغییر کرده است. در این باره در یادداشتی جدا خواهم نوشت. من چگونه سفر را می دیدم و اکنون چگونه می بینمش.

5- درباره فیلم و موسیقی خیلی اطلاعات و علاقه وافری ندارم که بتوانم تعدادی را برگزیزنم و یا تشنه دیدن و یا شنیدنشان باشم.

Saturday, December 15, 2007

در باره ی نخوانده ها

پیشنهاد احسان از جهتی مخاطره بر انگیز است و از جهتی مسبوق به اطلاعاتی پیشین.از آن جهت مخاطره بر انگیز است که تا حدی به آرزو های نهفته ی هر یک از ما بر می گردد و پرده از علایق و ضمیر خود آگاه ما بر میدارد و ما در بازی شریک می کند که قواعدی جدی برش حاکم نیست هر چند پیش نهاده هایش بسیار جدی است.از جهتی مسبوق به سابقه است به این دلیل که ما با توجه به خوانده ای یا نوشته ای که درآن اشاره به اثری می شود ابتدا کنجکاو خواندن یا دیدن یا شنیدن اثری هنری می شویم و با خواندن آن آثار شاید تا حدی به دنیا های متفاوت پای میگذاریم.به هر جهت با در گیر شدن در این ارجاعات تا حدی دیدگاه و نوع علائق مان شکل می گیرد. از همه اینها مهمتر اینکه، هر یک از ما خود را دراین آثار باز می یابیم. به عبارت بهتر آثار هنری همچون آیینه ما را به طریقی در خود باز می تاباند.همه ما با خواندن رمان یا دیدن فیلم یا تماشای تئاتر خود را به شخصیتی نزدیک احساس می کنیم یا با دغدغه های این اشخاص احساس همسایگی پیدا می کنیم.ارزش اثر هنر ی از منظری شاید به این باشد که این نمایاندن هر چه بهتر صورت پذیرد.شرح این مساله البته مجال بهتری می طلبد.امید است شاید وقتی دیگر به این موضوع پرداخته شود..عجالتا به بازی خودمان باز گردیم.وحید خان در خصو ص دیده هایش ( آثار سینمایی) مطلب مر قومه فرموده بودند ما در باره نادیده ها و نا خوانده ها و ...ه
اما ...ه
یک - آثاری که سخت مشتاقم به خواندن اگر مهلتی باشد :ه
در جستجوی زمان از دست رفته - مارسل پروست - رمانی که درتقریبا در هر کتاب جدی نقد ادبی(آنچه من خوانده ام) به آن پرداخته شده و کتاب را به عنوان پیشرو جریان سیال ذهن می دانند.ه
دن کیشوت -سر وانتس -هر هنر مندی فر هیخته ای که من در حوزه ی سینما ،موسیقی(اپرا) ، می شناسم دست کم یا این اثر را ساخته یا وسو سه ی ساختنش را داشته.نگاهی به تاریخ سینما و موسیقی این موضوع را بهتر می نمایاند.ه
کلیدر - محمود دولت آبادی-کتابی به این حجم را نویسنده چگونه آفریده و شخصیت هایش را چگونه پرداخت هاست .ه
نظریه عدالت - جان رالز- کتابی است در فلسفه ی سیاسی از متفکری محجوب که بنیاد های لیبرالیسم کلاسیک را باز تعریف نموده و مبانی معرفتی برای آن افریده.( البته طبق گفته های جسته و گریخته که من خوانده ام.)ه
دو- آثار ی که سخت مشتاق دیدنشان هستم.ه
زنگ تفریح -ژاک تاتی - شاید به دلیل تفاوتی که دوستان ومنتقدان به آنها اشاره می کنند.ه
چهار شب یک رویا بین- روبر برسون- کارگردان مومنی(به معنای معتقد به مرام خاصی در مسیحیت) برسون چگونه یک داستان عاشقانه را روایت میکند.ه
هشت و نیم - فلینی - فیلم برگزیده ی کارگردانان سراسر جهان- چه رازی در این نهفت است که اینقدر محبوب کارگردانان بزرگ جهان است.ه
***
موخره :ه
طبعا در یادداشتی وبلاگی نمی توان به طور مشروح به دلایل انتخاب و یا انتخاب بیشر پرداخت .ه
وحید اشاره خوبی کرده است( در یادداشتی در وبلاگش- گرینگوی پیر- برای انتخاب فیلم های محبوبش) این اسامی بلافاصله به ذهنم آمد و شرح کنجکاوی ها بسیار بیش از این است.ه
مقدمه خیلی خلاصه ومجمل نوشته شده است .در این باره بسی می توان نوشت. از دوستان هم آوا می خواهم در موارد نیز مر قومه رقمی نمایند.ه
ابوالحسن

Saturday, December 08, 2007

وطن دوم

دیروز فرصتی پیش آمد تا با سفیر چین در ایران در دوره انقلاب و ریاست جمهوری خاتمی صحبت کنم. مردی فکر می کنم در حدود هشتاد سال سن. می خواستم از نقش چین در مسئله انرژی هسته ای بپرسم. جلو رفتم و خودم را معرفی کردم. شخصی که من را می شناخت از کنارمان رد شد و به او گفت که من ایرانی ام و سفیر چین گفت :"شما ایرانی هستید؟" جا خوردم. گفتم :بله و پرسیدم که چطور انقدر خوب فارسی صحبت می کند. گفت ده سال در ایران بوده است. و با تمام احساسش ادامه داد:
وطن دوم من ایران است
تمام موهای بدنم سیخ شد. فکر کردم بسیاری از آنان که وطن اولشان ایران است، آنرا کتمان می کنند و نگاه کن به او که چگونه وطن دومش را ایران می داند.
پرسیدم چرا وقتی رئیس جمهوری فعلی سیاست گردش به شرق را مطرح کرد و به سراغ شما آمد برای حل مناقشه هسته ای، شما پاسخ ندادید و روابط ابتر ماند. نگاهی از سر اندوه کرد و گفت: ما خیلی تلاش کردیم ، ما خیلی تلاش کردیم. و انگار تمام وجودش به درد می آمد وقتی به یاد آنروزها می افتاد. مانند یک ایرانی از وضع موجود متاسف بود و سخنرانی ای کرد با این مضمون که مناقشه هسته ای ایران هنوز برایش راه حل هایی متصور است و نباید به سراغ جنگ رفت. هر بار که می خواست از امریکا انتقاد کند رئیس جمهورش را به سخره می گرفت و می گفت با وجود تمام این تلاشها هنوز جرج بوش می گوید:
همه گزینه ها بر روی میز است.

Wednesday, December 05, 2007

فیلم هایی که ندیدم

وحید یادداشتی نگاشته با نام لحظه ها و همیشه. پر از فیلم هایی که دیده است و با آنها خاطره دارد.
می توانم بگویم همه آن فیلم ها را ندیدم. به سراغ وبلاگهایی می روم که مانند وحید از فیلم های زیبایی که در عمرشان دیده اند نوشته اند. آنها را نیز ندیده ام. زمانی پیشتر فهرستی از فیلم های مشهور تاریخ سینما را در وبسایت IMDB دیدم. از آن لیست بلند بالا نیز به جز چند تایی بقیه را ندیده بودم.
بگذار از فیلم بگذرم. به موضوعی دیگر بپردازم. کتاب چطور؟ دیروز به کتابفروشی رفتم. از میان آن همه کتاب به جز دو یا سه عنوان بقیه را نخوانده ام. تازه این، تنها کتاب فروشی است. به کتابخانه نزدیک دانشگاه می روم. ده ها هزار جلد کتاب منتظر خواندنند و من هیچ یک را نخوانده ام.
سفر چطور؟ بگذار بیندیشم به جاهایی که نرفته ام. در ایران بسیار مکانها است که می دانم باید ببینم و ندیده ام. بگذار به دنیا بیندیشم. کجا ها را ندیده ام. بسیار کشورها. آفریقا، امریکای شمالی و اروپا قاره هایی است که پا به آن نگذاشته ام. اگر بخواهم کشورها را فهرست کنم که سر به فلک می کشد.
هر کشوری، هر فرهنگی، هر قبیله ای بسیار داستانها برای گفتن دارد که باید بشنوم و نشنیده ام.
آه داشتم فراموش می کردم. بگذار به موسیقی هایی فکر کنم که نشنیده ام. در میان این همه خواننده و نوازنده و آهنگساز در دنیا مگر من چند تای آنها را می شناسم. تازه اینها کسانی اند که زنده اند. اگر بخواهم رفتگان را به فهرست اضافه کنم شمارشان بی حد می شود.

هر چه فکر می کنم به انتهای فهرست ندیده هایم، نخوانده هایم؛ نرفته هایم و نشنیده هایم نمی رسم. همینطور به این فهرست اضافه می شود.
می دانم که دنیای پیرامونم نامحدود است و من بسیار محدود. می دانم که اگر از نظر ذهنی محدود نباشم از نظر جسمی محدودم. می دانم که دست آخر همه ما محدودیم به دوره عمرمان و محصوریم در چرخه زمان. چه بخواهیم و چه نخواهیم روز، شب می شود و شب، روز و با هر چرخش زمین روزی دیگر به عمرمان اضافه شده و اززندگیمان کاسته می شود.
نمی خواهم غمگین بنویسم.
به نظرم فهرست کردن نامهایی که برایمان جذابند، فیلمهایی که با آنها خاطره داریم، مکانهایی که در آنها خوش گذرانده ایم و موسیقی هایی که شنیده ایم اگر چه لذت تجدید خاطره را دارد، ولی فایده خاصی ندارد که هیچ، ضرر از دست رفتن وقت را نیز دارد. پس شاید بهتر باشد به جای فکر کردن به فیلمهای ندیده شروع کرد به دیدن فیلم. به جای فکر کردن به جاهای رفته و نرفته، به ایستگاه قطار رفت و بلیط خرید.
می خواهم دوستان را اینبار به بازی ای اینترنتی دعوت کنم.
می دانیم که زمانمان محدود است. اگر عمر دقیقتان را به شما بگویند. چه فیلم هایی را در این مدت می خواهید ببینید. چه جاهایی می خواهید بروید. چه موسیقی ای می خواهید بشنوید. چه کتابهایی می خواهید بخوانید و هر چه شبیه آن. به نظرم اگر یکبار به یکی از این موضوعات بیندیشیم، نا خود آگاهانه شروع خواهیم کرد به کارهای نکرده.

دوستان دیده و ندیده ام: وحید، مانی، علی رضا، پویا، مهرداد، امید و همه هم آوایان را دعوت می کنم به این بازی اینترنتی.