Return of the Hakim
در راستايِ اين که ما مدتي نبوديم، فريد خانِ مخبر السلطنه که سالي-قرني يک بار هم سر به کشکولِ ما نمي زد، ناگهان دل اش از دوري ما به تنگ آمد؛ آمد و خواند و نوشت و رازِ مگو از پرده به در افتاد! و چنين شد که همه ي دوستان و هم-آوايان ديدند و شنيدند و دانستند که ما در گير-و-دارِ امورِ مستظرفه اي بوده ايم که اهميتِ آن بر همه -از جمله شيخنا بوالحسن- واضح و مبرهن است. مخلصِ کلام اين که بيانات و مخابراتِ شيخ فريد الدينِ سابق الذکر، تماماً صحيح بوده، و هديه بانو و ما مزدوج شده ايم و از عالمِ مجردات بيرون آمده. و خودِ شيخ بوالحسن -دامت برکاته- شاهد و ناظر است که ما پيش از آن ماجراها، با ايشان در خلوتِ امواج سخن ها رانديم و خبرها داديم و اسرار نهان افشا کرديم؛ و چون نيک بنگريد، سرّي هم در ميان نبوده که نوشتنِ کشکول، همان مختصر قفلي را هم زبان مان داشت، گشوده است.
ناگفته نماند که شيخ بوالحسن به سببِ بصيرتي که در وي است، در همان زمان که ما برايِ آزمونِ قلتِ خون و عادتِ به موادِ افيوني در ديارِ خوزستان به سر مي برديم، موضوع را دريافت و نيمه شبي ما را به فيضِ شنيدنِ صوتِ داوودي اش مفتخر ساخت. خداي اش عمر دهاد.
شانزدهمِ ذي الحجه الحرامِ 1427
ناگفته نماند که شيخ بوالحسن به سببِ بصيرتي که در وي است، در همان زمان که ما برايِ آزمونِ قلتِ خون و عادتِ به موادِ افيوني در ديارِ خوزستان به سر مي برديم، موضوع را دريافت و نيمه شبي ما را به فيضِ شنيدنِ صوتِ داوودي اش مفتخر ساخت. خداي اش عمر دهاد.
شانزدهمِ ذي الحجه الحرامِ 1427