هم آوا

Wednesday, June 22, 2005

درس دموکراسی

دیشب منزل شیخ اجل حضرت مصتطاب قارداشی محفلی کوچک اما پربار برگزارشد که هم سخنان دوستانه و صدالبته روشنفکرانه ای مطرح شد و هم در پایان نتیجه گیری و جمع بندی شد که بنظر برآیند هشت سال نظاره حکومت خاتمی و بررسی علل و عوامل شکست اصلاحات و دموکراسی در ذهن ناخودآگاه طبقه روشنفکر!!!* جامعه است
همگی فکرکنم در این مورد با من هم عقیده هستید که دموکراسی همیشه نتیجه اش آزادی و مردمسالاری نیست چرا که همه شاهد هستیم که مخالفان آزادی و دموکراسی چگونه با روش و ظاهری دموکرات مابانه اما عملی اقتدارگرایانه یکی یکی سنگرهای اصلاحات و جامعه مدنی را فتح میکنند و از دموکراسی برعلیه خودش استفاده میکنند
وقتی به ریشه یابی این مسئله بپردازیم با کمی دقت متوجه میشوم که چطور مخالفان جامعه مدنی بهتر از طرفداران آن مفهومش و ابزار و راهکارهایش را شناخته اند
طی سالهای 76 تا 79 سرمست و مغرور از شکست اقتدارگرایان و از آن پس مقهور از حجمه آنان دست بر روي دست گذاشته و تنها به نظاره وضعیت جامعه و حکومت پرداختیم
در حالیکه انحصارطلبان باعبرت از دوم خرداد 76 به شناخت ابزار دموکراسی و قدرت تاثیر آن در جامعه و شناسايي پاشنه آشيل آن مشغول بودند و به سرعت به انسجام نهادهای مدنی منتسب به خود مانند بسیج, هیاتهای مذهبی و مجالس وعظ و روزه می پرداختند ، ما هرروز سرخورده تر و از هم گسیخته تر می شدیم
ایجاد نهادهای مدنی را شعار میدادیم , اطلاع رسانی و تولید دانش و فرهنگ و بسط آن در جامعه را پیشانی بند هر مجلس و سمینار میکردیم اما دریغ از اینکه در عمل کاری بکنیم
کوتاه سخن اینکه تا زمانیکه نهادهای مدنی و دانش و فرهنگ عمومی در این کشور بسط و گسترش پیدا نکند وضع برهمین منوال است و امیدی به دموکراسی و اصلاحات و یا هر حرکت مردمی دیگر نیست مصداقش همین انتخابات نهم که پس از هشت سال اصلاحات مردم دنبال چک پول 50000 تومانی و لباس مندرس رجایی روان شده اند.
پس برای اینکه بیشتر این درس را یاد بگیریم روز سوم تیر علی رغم میل باطنی به رفسنجانی رای میدهیم و همین جا عزم خود را برای ارتقاو گسترش فرهنگ و دانش در سطح کشور جزم میکنیم
تا بعد درورد و دوصد بدرود

Thursday, June 16, 2005

راهي كه طي شد /علي پيرحسين‌لو

"انتخاب نهم: فقط معين"

آن روز كه با چند نفر از دوستان به دفتر شما آمديم، هنوز تصميم به حضور نگرفته بوديد. به قول خودتان داشتيد سبك و سنگين مي‌كرديد. خاطرتان هست؟ ما 16 نكته را گفتيم و شما بعد از اينكه خوب گوش داديد، گفتيد شصت درصد حرفهايمان را قبول داريد!براي ما چيزي بيشتر از تعجب‌برانگيز بود. يك كسي كه اين‌همه سال در همين سيستم مسؤوليت‌هاي مختلف داشته و در همه خوبي‌ها و بدي‌هاي گذشته (لااقل به تصور آن روز ما) به نحوي حضور داشته، الان شصت درصد حرف‌هاي جوانها را مي‌پذيرد. آن هم جوان‌هايي كه از سال 76 به اين طرف، با شما خط ‌امامي‌ها و دوم‌ خردادي‌ها و اصلاح‌طلب‌ها سر و كله زده بودند و همه ضعف‌ها و قوت‌هايتان را مي‌دانستند. ما كسي نبوديم كه حرف‌هاي روزمره را مطرح كنيم، گله‌هاي تكراري را بگوييم و حرف‌هاي تند و تيز بي‌نتيجه بزنيم.بالاخره ما هم بعد از هشت‌ سال ياد گرفته‌ايم دست روي كدام نقطه‌ها بگذاريم. فهميده‌ايم كه با شما نسل انقلابي‌ها به كدام زبان سخن بگوييم. بلد شده‌ايم كه چگونه دست روي نقاط حساس ذهن شما بگذاريم و ته ذهنتان را در بياوريم. با اين حساب، حق نمي‌دهيد كه رقم شصت درصد، دهانمان را از تعجب باز كند؟!از آن روز ما همراه تو شديم: ياريگر تو! دهانمان را همان‌طور باز نگه داشته‌ايم و گفتيم هر آنچه را كه بايد مي‌گفتيم، هر آنچه را كه نگفته بوديم.پيشنهاد داديم، انتقاد كرديم، جلسه گذاشتيم، پذيرفتيد، پذيرفتيم، به جاي آنكه شعار تعامل نسل‌ها را بدهيم، در عمل آن را محقق كرديم. به جاي غر زدن و كنار كشيدن، آستين بالا زديم و رو به تفاهم آورديم. ما البته همان مانديم كه بوديم. ذهنيت و رفتار شما بود كه تغيير كرده بود. اولين بار بود كه با كسي از نسل قبل مواجه بوديم كه ما را به حساب مي‌آورد، به رسميت مي‌شناخت. اين متغير بود كه معادله را از اساس عوض كرد.روزها گذشت و شما تصميم خود را براي حضور گرفتيد. ما نيز هم قسم شديم كه تا آخر همراه شما باشيم. از آن روز قدم به قدم با شما آمديم، گفتيد: راه خاتمي، گفتيم: يك گام‌ جلوتر. گفتيد: اصلاحات، گفتيم يادتان نرود، تحول ساختاري. گفتيد: توسعه علمي، گفتيم تمركز كنيد: نخبگان و كارآفرينان جوان. مي‌گفتيد: سنت‌هاي الهي، گفتيم امروزي بگوييد: روندهاي اجتماعي. گفتيد: تنش‌زدايي، گفتيم يك گام جلوتر با نگاهي ديگر: صلح و تفاهم با جهان. گفتيد: اعتبار ملي، گفتيم: در جهان معنا پيدا مي‌كند. مي‌گفتيد حرمت و كرامت انساني، گفتيد و گفتيم اما به زبان مدر‌ن‌تر: حقوق شهروندي. مي‌گفتند قواعد اسلامي، گفتيد و گفتيم به شرط حقوق انساني و آزادي‌هاي اجتماعي. گفتيم: فرهنگ و هويت ايراني سركوب شده، گفتيد: فرهنگ ديني و ملي در تعارض نيستند. گفتيم: بايد قدرت را به جوانان سپرد، گفتيد: مهمتر از سن جواني، فكر جواني است. گفتيم: ما خسته‌ايم، گفتيد: ايمان و اميد... عجيب بود كه شماي پا به سن گذاشته به ماي جوانان اميد مي‌داديد.گفتيد و گفتيم، تا اين مسير چند ساله را طي كرديم و به اينجايي كه امروز هستيم، رسيديم. امروز، در روزهاي پاياني خرداد، ايستاده‌ام و به دي و بهمن گذشته نگاه مي‌كنم. دوستاني را مي‌بينم كه آن روزها هر دو جمله يكبار مي‌گفتند: چه فايده؟ چه نتيجه؟ ولي امروز در كنار ما دارند براي اصلاحات و حقوق بشر و دموكراسي تبليغ مي‌كنند.


ادامه

Sunday, June 12, 2005

"ما نيم ديگر هم حق ديدن داريم"

1
روز مسابقه ايران - بحرين حدود 30 نفر از زنان اين آب و خاك فعل خواستن را شجاعانه صرف كردند و نشان دادند كه خواستن توانستن است بله آنها توانستند با تجمع در مقابل درب غربي ورزشگاه آزادي حق نيمه ي ديگر را احيا كنند
جالب اينكه اين در تاييد نوشته جديد بهزاد هم هست

عكس هايي از زنان در ورزشگاه آزادي يك و دو
بيشتر
2
قسمت دوم فيلم تبليغاتي دكتر معين را فردا دوشنبه ساعت 21و45 دقيقه از شبكه يك ببينيد

3
بيانبه شماره يك گروه هماهنگ كننده تجمع اعتراضي جنبش فعالان زنان با عنوان اعتراض به حقوق زنان در قانون اساسي
روز يكشنبه 21 خرداد 84 ساعت 17 مقابل دانشگاه تهران
اعتراض خود را به «نقض حقوق زنان در قانون اساسي» : هرچه رساتر كنيم
بيشتر

4
عكس هايي از شادي بعد از فوتبال

5
جون مادرتون كامنت بگذاريد حداقل بفهميم كه زنده ايد

6
فقط معين

دوباره مي سازمت وطن ، شعار ما يا شعار معين

ديشب داشتم به اين شعار دكتر معين فكر ميكردم «دوباره مي سازمت وطن» بعد با خودم گفتم چطور ممكنه اين جمله شعار يك نفر باشه اگر شعار ما (يعني مردم) «دوباره مي سازمت وطن» نشده باشه!!؟

بعد از اين بود كه به اين فكر كردم چرا هنوز توي ايران كانديداهاي رياست جمهوري بيشتر حرف از «من» مي زنند بجاي حرف از «ما» مگه تا موقعه اي كه «ما» يا همون مردم اسامي معين، رفسنجاني يا ديگران رو روي برگه هاي راي ننويسيم .ميتونن انتخاب بشن كه بخوان كاري بكنن.

رندي ميگفت آره بابا اينا هركي رو كه بخوان از توي صندوق درميارن ، ولي به نظر من الان ديگه اوضاع كمي فرق كرده اينجوري نيست كه براحتي شخصي رو كه بخوان رئيس جمهور كنن . بر فرض هم كه اينجوري باشه اگه من و شما يعني همون «ما» نخواهيم نه رئيس جمهور نه هيچ كس ديگه اي نميتونه كاري از پيش ببره. در واقع براي ساختن يك كشور و پيشبرد اصلاحات در هركشوري مجموعه دولت و ملت بايد دركار سهيم باشند و هيچ حكومتي بدون پشتيباني ملت در عرصه داخلي و يا خارجي موفق نخواهد شد.

از اينجا يه گريزي بزنيم به خاتمي و هشت سال فعاليتش و اين سوال رو مطرح كنيم كه بهتر نيست بجاي اينكه بگيم «خاتمي موفق به پيشبرد اصلاحات و خواسته هاي مردم نشد» بگيم «مردم در پيشبرد اصلاحات و پشتيباني و حمايت از جنبش دموكراسي خواهي خود كوتاهي كردند و موفق نشدند»؟؟
-راستي تا كي تفكر فرد محوري بايد برما حاكم باشه!؟
-تاكي بايد فكر كنيم خاتمي يا معين يا هركس ديگري ميتونن به تنهايي ممكلتي رو آباد كنند!؟
-هيچوقت به اين فكر كرديد اگه ما(مردم) ميخواستيم خامنه اي، شوراي نگهبان، انحصارطلبان و يا هيچ كس ديگرين نميتونست مانع و سد راه ما بشه. حتي خاتمي هم نميتونست برسر مصالح مردم سازش كنه
-مگر حافظه تاريخي ما نشون نداده كه هربار اراده كرديم و خواستيم ، تونستيم و بدست آورديم؟

پس بنظرم بهتر يه جوره ديگه در مورد انتخابات و كشور فكر كنيم و به سوالهاي زير پاسخ بديم، بعد تصميم بگيريم:

-آيا خواهان تحقق كامل دموكراسي و آزادي در ايران هستيم؟
-آيا ميخواهيم شكوه ايران و عظمت ايرانيان را به جشن بنشينيم؟
-آيا تصميم داريم به حكومت ديكتاتورها و اقتدارگرايان پايان دهيم؟
-آيا حاضر به حركت در جهت تحقق خواسته ها و حمايت و پشتيباني همه جانبه و مستمر هستيم؟


و در آخر اينكه «آيا ميخواهيم دوباره وطن را بسازيم»؟

اگر جوابتان به سوالهاي بالا مثبت باشد پس نه اقتدارگرايان ، نه آمريكا ، نه اروپا و نه هيچ كسِ ديگري به جز «ما» حق ندارد ، نميتواند و نميخواهد ايران عزيز ما را بسازد
حالا فكر كنم بهتر ميتوان تصميم گرفت:

«دوباره (ما) مي سازيمت وطن»

تا بعد درود و دوصد بدرود

Tuesday, June 07, 2005

(ترجمه علیرضا دوستدار-- اگر نمی دانید این نامه در مورد چیست، اینجا و اینجا و اینجا را ببینید.)
کميسيونرهای عزيز،
ما گروهی از ايرانيان در داخل و خارج ايران هستيم که از برگزاری جلسهی «بحرانِ ايران: يک پاسخِ ماوراء [اقيانوسِ] اطلس» در نهمِ ژوئن 2005 نگرانيم و از شما میخواهيم که بگذاريد صدای ما در اين جلسه شنيده شود. به دليلِ محدوديتهای جغرافيايی، بسياری از ما نمیتوانيم در اين جلسه حضور داشته باشيم، ولی اميدواريم که اين نامه جزو شهادتنامههايی باشد که در بررسی بحرانِ حقوق بشر در ايران خوانده میشود.
ما، بهعنوانِ ايرانيانِ حامیِ جريانهای دموکراتيک در کشورمان، قويآ مخالفِ هرگونه دخالتِ نظامی يا مالیِ آمريکا در ايران هستيم. ما اعتقاد نداريم که گفتمانِ «تغيير رژيمِ» آمريکا از طريقِ حمايتِ گروهها و افرادِ «ناراضی» بهنفعِ پيشرفتِ دموکراسی در ايران باشد. برعکس، باور ما، بر اساسِ تجربهی تخصصی و شخصیمان، اين است که اين دخالتها فقط سدِ راهِ جريانهای دموکراتيک میشود و موجبِ زوالِ آزادیِ اجتماعیِ مردمِ ايران خواهد شد. بهعلاوه، ما شديدآ مخالفِ تحميلِ تحريمهای اقتصادی عليه ايران هستيم و اعتقاد داريم که تحريمها فقط به ضرر مردم خواهد بود، نه به ضرر دولت. ما نگرانيم که منطقِ پوسيدهی دوگانهنگرانهی بعضی گروههای «اپوزيسيون» ظرافتهای وضعيتِ سياسیِ امروزِ ايران را ناديده بگيرد. حرکتهای اجتماعیِ امروز ايران ظرفيتهای اميدبخشی دارند و هرگونه دخالتِ آمريکا فقط باعثِ کندی اين حرکتها خواهد شد. متاسفانه، بهدليلِ عدمِ دسترسی، تنها صداهايی که در چنين جلساتی نمايندگی میشوند صدای گروهِ محدودی از نخبگان است که با واقعيتِ زندگیِ روزمرهی مردمِ ايران در تماس نيستند. ما از شما میخواهيم که با احترام به حقوقِ بشر اجازه بدهيد صدای ما هم شنيده شود. هر عملی غير از اين نقضِ حقوقِ ما بهعنوانِ اعضای جامعهی جهانی، و صدمهای به روحِ دموکراسی خواهد بود.
امضاء:http://www.petitiononline.com/csce/petition.html
اطلاعات بيشتر رو هم اينجا تو وبلاگ فرنگوپوليس بخونين.

نه بزرگ

آرام آرام
صداي اعتراض خاموش مردم
بگوش مي رسد
به انتظار شگفتي انتخاب نهم باشيد

نه بزرگ مردم نه
آري بزرگ مردم

با انتخاب معين نه احمدي نژاد در راه است...ا

Thursday, June 02, 2005

انتخابات : مبارزه منفي يا مبارزه فعال

سلام دوستان
فكركنم حدود ده روزي ميشه كه خونه ما درباره انتخابات بحث ميكرديم به نظرم رسيد شايد بد نباشه كه اين چندروزي كه به انتخابات مونده يه كم بيشتر در اين باره صحبت كنيم و پيشنهاد ميكنم اگه موافقيد يه شب همگي به خونه ما بياييد تا دوباره ولي اينبار جدي تر و با عنوان مشخص انتخابات: شركت يا تحريم بحث و گفتگو كنيم
من هنوز برام اين دغدغه ذهني وجود داره كه آيا بايد در قالب سازوكارهاي دموكراتيك خواسته هاي خود را در قالب همين نظام موجود دنبال كنيم و از هر فرصتي براي افزايش حجم دموكراسي و تنگ كردن عرصه بر تماميت خواهان استفاده كنيم يا اينكه با يك حركت دموكراتيك اما ار نوع منفيش يعني ندادن راي به نشانه اعتراض به وضع موجود اعتبار نظام حاكم را از بين ببريم
دراين خصوص چند سوال مطرحه حداقل براي من:
1- با ندادن راي چه اتفاقي مشخصا خواهد افتاد
2- پايين آمدن اعتبار نظام جمهوري اسلامي پيادمش و بصورت مشخص تر دستاوردش براي مردم و بويژه آزاديخواهان چيست
3- چه تضميني وجود دارد كه با ازدست دادن يكي ديگر از كرسيهاي حكومتي هرجند نسبتا بي اختيار و نمايشي وضع بدتر نشود
4- آيا راي ما در دوم خرداد 76 و تكرار آن در خرداد 80 اشتباه بود ؟ و چرا؟
و ....
خلاصه از همه ي علاقه مندان دعوت ميكنم من و بقيه دوستان را از نظرات خود مطلع كنند
راستي يه كم جدي بگيريد چون بحث سرنوشت ايران و ايرانيان مطرحه
تا بعد درورد و دو صد بدرود

Wednesday, June 01, 2005

"بيدار باش واپسين"

سرد مي شوي
ساكت و صبور
پيچيده در ترمه و ترنج
تا صلات ظهر لم مي دهي
سياهي دور تا دور تكرار مي شود
و زمزمه ها آرامش ات را آشفته مي كند
o
انگار خواب مي بيني
چمدان هاي ات را بسته اي
و غريب و آشنا بدرقه ات مي كنند
o
گوشه گير تر از هميشه
اختيار از كف مي دهي
در پيله اي سپيد گم مي شوي
و سرگرداني اين همه سال
بر سرات آوار مي شود
o
تنهايي سخت نيست
وقتي
آرام آرام
از ياد مي روي
وسكوت
بيدار باش واپسين
خواهد بود...ا

مهرداد- تهران 10/03/84

Haloscan commenting and trackback have been added to this blog.