هم آوا

Thursday, March 24, 2005

"دیرگاهی ست این چنین"

در چشم
سرزمینی نه،
ویرانه ای است
چونان خاری خلیده بر ذهن

غرور
حضوری نه،
ردی ست رنگ پریده
بر خاطراتی دور

و آزادی
مجالی نه،
سرابی ست سر به مهر
بر خیالی آشفته

دیرگاهی ست این چنین

وما
یله بر نیمکتی رو به دریا
آرامشی نه،
دلهره ی شدآمدِ روزی دیگر را
زندگی می کنیم!

تهران 21/12/83

Saturday, March 19, 2005

هم آوایان در سالیان گذشته

بخاطر شفافیت زیاد و مسایل امنیتی و هزار و یک دلیل محافظه کارانه ی دیگر این مطلب حذف شد نظرات یا اعتراضهای خود را بصورت کامنت برای همین مطلب پست کنید
لطفا افراد را تنها با اسم کوچک در مطالب خود مورد اشاره قرار دهید

قیم شما
قیچی کوچک سبد فرهنگی

Wednesday, March 16, 2005

عضو جديد هم آوا

احتراما بدينوسيله ورود عضو جديد گروه هم آوا را تبريك گفته وبراي ايشان سلامت و سعادت آرزومنديم.دوستان هم آوا مي توانند براي اطلاعات بيشتر در باره جناب آقاي ماهان خان با جناب آقاي محسن خان يا همسر گرامي ايشان سركار خانم ندا خانم تماس حاصل كنند.

Tuesday, March 15, 2005

نوروز باستانی بر هم آوایان مبارک

انسان، از نخستين سال هاي زندگي اجتماعي، زماني که از راه شکار و گردآوري خوراک هاي گياهي روزگار مي گذراند، متوجه بازگشت و تکرار برخي از رويدادهاي طبـيعي، يعني تکرار فصول شد. زمان يخ بندان ها موسم شکوفه ها، هنگام جفت گيري پرندگان و چرندگان را از يکديگر جدا کرد. نياز به محاسبه در دوران کشاورزي، يعني نياز به دانستن زمان کاشت و برداشت؛ فصل بندي ها و تقويم دهقاني و زراعي را بوجود آورد. نخستين محاسبه فصل ها، بي گمان در همهً جامعه ها، با گردش ماه که تغيـيـر آن آسانتر ديده مي شد، صورت گرفت. و بالاخره نارسايي ها و ناهماهنگي هايي که تقويم قمري، با تقويم دهقاني داشت، محاسبه و تنظيم تقويم بر اساس گردش خورشيد صورت پذيرفت. سال در نزد ايرانيان همواره داراي فصل نبوده، زماني شامل دو فصل : زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه بوده؛ و زماني ديگر تابستان هفت ماه ( از فروردين تا آبان) و زمستان پنج ماه ( از آبان تا فروردين ) بوده، و سرانجام از زماني نسبتاً کهن به چهار فصل سه ماهه تقسيم گرديده است. گذشته از ايران: "سال و ماه سغدي ها، خوارزمي ها، سيستان ها در شرق و کاپادوکي ها و ارمني ها در مغرب ايران، بدون کم و زياد همان سال و ماه ايراني است".
بقیه را در مانی نوشت بخوانید

شاد باشید

Friday, March 11, 2005

See & Enjoy

سایت مانی نوشت بروی شبکه رفت
از دوستان دعوت می شود جهت بهتر شدن کیفیت بصری هم آوا از فضای این سایت استفاده کنند
http://www.maninevesht.com
شاد و سربلند باشید

Thursday, March 10, 2005

About Georges Bizet

سلام
یکی از اپرا های معروف که ملودیهای آن برای اکثر دوستداران موزیک کلاسیک آشناست اپرای کارمن است. من این روزها به موزیک های تصنیف شده توسط ژرژ بیزه گوش میدادم و فکر کردم نوشتن در باره ژرژ بیزه در هم آوا خالی از لطف نیست

ژرژ بیزه 1838-1875

وی در پاریس در خانواده ای اهل موسیقی به دنیا آمد. در نه سالگی به کنسرواتوآر پاریس راه یافت. در آنجا زیر نظر فرمنتال هالوی، سراینده اپرای زن یهودی ، به تحصیل موسیقی پرداخت و بعد ها دختر وی، جنویو، را به همسری برگزید. در 1857 برنده بورسی برای تحصیل در ایتالیا شد و در همان سال، نخستین اپرایش را با نام دکتر میراکل سرود. بیزه در سی و هفت سال عمر پربار خود چهارده اپرا نوشت که از آن میان شش اپرا چاپ شدند و بقیه چاپ نشده یا ناقص باقی ماندند. نخستین اپرای بیزه که به شکلی حرفه ای روی صحنه رفت صیادان مروارید نام داشت که پس از نخستین اجرایش در تئاتر لیریک، در سال 1863 هجده بار اجرا شد. در میان اپراهای نچندان پرآوازه وی دو اپرا بیش از همه اجرا شدند: دختر زیبای پرت در 1867 و جمیله در 1872. بیزه از بی توجهی مدیران تئاتر ها و مردم دل سرد شد اما از فعالیت باز ننشست. با اجرای اپرای کارمن در اپراکمیک در 1875 بخت به او رو کرد ، اما بیزه که می پنداشت کارمن نیز با شکست مواجه شده است در همان سال درگذشت. این اپرا همراه موزیکی که برای آرلزین اثر دوده نوشته شده بود، برای بیزه ثمری فراوان به ارمغان آورد.کارمن بر اساس داستان کوتاه مشهوری نوشته پروسپر مریمه (1845)سروده شده. مریمه خود اثری نوشته جرج هنری بارو، که مدت ها بین کولی ها زیسته بود، الهام گرفته بود. اشعار این اپرا را با لحنی خوش آیند اشراف محافظه کار آن روزگار، که مخاطبان اصلی اپرا کمیک بودند،لودویک هالویعموزاده همسر بیزه) و هنری میلاک سروده بودند. از آنجا که گفتار، لازمه قالب اپرا کمیک بود، می بایست رسیتاتو ای به کار افزوده می شد تا بدین وسیله اجرای آن در سالن های بزرگ و معتبر اپرای ان روزگار میسر شود. این کار را ارنست گیرا دوست بیزه، پس از مرگ وی به انجام رساند. موفقیت نه چندان چشم گیر اثر ناشی از جسارت نشان دادن زندگی طبقه پایین در این قالب و مرگ قهرمان زن داستان، بر خلاف پایان های خوش رایج بود. سیگار کشیدن کولی ها روی صحنه و فساد قهرمان زن داستان از دیگر عوامل شکست اثر در آن دوران بود. اما بعدها کارمن از پرماجذا ترین اپراهای دنیا شد. این اپرا، در اپرای متروپلیتن، پس از آیدا اثر وردی و بوهم اثر پوچینی، مقام سوم را از نظر تعداد اجرا داراست. بسیاری از اشخاصی که به عمر خود اپرایی ندیده اند(مثل من)ملودی های کارمن را حفظ هستند
موفقیت و شهرت کارمن توجه همگان را به دیگر اثار بیزه نیز جلب کرد. در این میان، اپرای صیادان مروارید با وجود اشعار سست و بی پایه میشل کار و یوجین کورمو، بارها بروی صحنه رفت. از این اثر فقط پیانو-وکال به جامانده بود و باید بصورت ارکستر در می آمد. به همین دلیل، تغییراتی در این قطعه اعمال شد. اما سرانجام آنچه بیزه خود نوشته بود بصورت ثابت پذیرفته شد

در لینکهای زیر چند اثر از بیزه را می توانید گوش کنید

کارمن1
کارمن2
کارمن3
کارمن4
بقیه را می توانید از وب سایت زیر بشنوید
http://www.pointclassics.com

Wednesday, March 09, 2005

ستاد مبارزه با عملی های وبگرد

بیانیه شماره 7


بدنبال افزایش حجم هرزه گردی و طغیان تعفن حاصل از تدخین تفاله های وبی, ستاد اجرایی مبارزه با عملی های وبگرد روز گذشته طی نشستی اضطراری با صدور قطعنامه ای شدید الالحن خواستار ارجاع پرونده خاطیان به سازمان ملل وبلاگ داران شد. این قطعنامه که در پایان جلسه روز گذشته تنظیم شد اعضای زیر را در فهرست سیاه عملی ها قرارداده و تهدید کرد که در صورت ادامه شرایط قبلی با این افراد شدیدا برخورد خواهد شد. این افراد عبارت اند از فرید, ابوالحسن, احسان،بهزاد, امید, کیا, مهدی , امیر و مهرداد.
در ادامه ستاد اجرایی با محور شرارت خواندن مهسا, فرناز و لیلا ضرب الاعجلی دو هفته ای برای آنها تعیین کرده و تهدید کرد که در صورت ادامه شرایط و اصرار بر جرم به عضویت آنها در وبلاگ پایان خواهد داد. در خصوص اعضا دیگر هم وضع به همین منواله. د آخه صبر هم انداره ای داره ... یعنی که چی... بعد اسم سنگپا بد در رفته ... بیانیه بعد رو خانم ها نخونن, ما گفته باشیم...



روابط عمومی ستاد مبارزه با عملی های وبگرد

Monday, March 07, 2005

استقبال بی نظیر و خبری خوش

سلام
همانگونه که انتظار میرفت ورود حضرت بنده به جمع یاران موجب جنبش و جاری شدن هم آوا ،این برکه راکد عرصه فرهنگ شد و دیری نخواهد پایید که این جنبش هم آوا را به بحر معنویات پیوند بزند.استقبال دوستان بی نظیر بود و در یک نگاه اجمالی درج پنج پیام در طی کمتر از چهل و هشت ساعت برای یک مطلب موید این نکته است که به قول قطب عالم امکان حضرت ابوالحسن ستاره ای پرفروغ در هم آوا درخشیدن گرفته. حال که همه حضرات از ورود این پاکباخته عرصه فرهنگ به جمع هم آوایان چنین خوشنودند بنده کمترین نیز در پاسخ به این الــــطاف یک گیگا بایت فضای میزبانی (فول امکانات)را به هم آوایان عزیز تقدیم مینمایم تا مطالب چند رسانه ای خود را بی دقدقه در آن گذاشته و به قولی (حالشو ببرن).چگونگی استفاده از این فضا در پست بعدی به اطلاع دوستان خواهد رسید. بیش از این خاطر نازکدلان محترم را با این الفاظ مغلق پریشان نمی کنم
و من الله توفیق

حضرت امیر الدوله موید میرزا

Sunday, March 06, 2005

وقتی زنجیر تکمیل شد

سلام
همانطور که همه دوستان مستحضرند کیفیت هم آوا به شدت افول کرده بود و صد البته این به دلیل فقدان حلقه آخر از زنجیره هم آوایان بود که الحمد الله از دیروز مشکل حل شد و حضرت بنده به خیل نویسندگان این وبلاگ پیوستم. میدانم که همه عزیزان از این اتفاق فرخنده بسی خوشنود و خرسندند پس به نوبت خود به همگی حضرات تبریک می گویم
از برادران خانجانی که چنین سعادتی را نصیب هم آوا کردند سپاسگذارم و از خدای بزرک برایشان پاداش درخور آرزو دارم
منتظر پست های متوالی و پرمغز اینجانب باشید
ومن الله توفیق

امیرالدوله موید میرزا

Saturday, March 05, 2005

هفت، ماديان و داستان توکيو

سلام
خیلی خوشحالم که منو به جمعتون دعوت کردید.
الان سرکارم و چون وقت نیست چیز خاصی پست کنم مطلبی که امروز تو وبلاگم گذاشتمو اینجا میگذارم.


۱- شماره هجده ماهنامه هفت به دستم نرسيده بود پس از تماس های مکرر با خانم آزاده خلج مسئول اشتراک مجله قرار شد شخصا برای گرفتن ماهنامه به دفتر مجله مراجعه کنم. پنج شنبه ساعت ۱۸:۳۰ وارد ساختمان پلاک ۷ که دفتر مجله هفت است شدم. فضايی جمع و جور که با يک پاراون حصيری بخش بخش شده بود، پوستر شماره ۷ مجله با عکسی از نيکول کيدمن در فيلم داگ ويل خود نمايی ميکرد(عکسی فوق العاده از نیکول کيدمن دراز کشيده در قسمت بار يک کاميونت کنار چهار عدد سيب زرد که تا فيلم داگ ويل را نبينيد باور نمی کنيد اين عکس يک نما از يک فيلم است)



مجيد اسلامی آنجا بود. همو که هميشه دوست داشتم مطلبی درباره اش بنويسم. ديدار کوتاهی بود آنقدر کوتا که نتوانستم به او بگويم که چقدر درگير نوشته هايش هستم و چقدر در نگرش من به مقوله هنر تاثير داشته. وقتی از دفتر مجله خارج شدم ساعتها غرق در خاطرات گذشته شدم ...

۲- فيلم ماديان ساخته علی ژکان در سالن شماره ۲ سينما عصر جديد بر پرده است. قرار است با وحيد ، ابوالحسن و مهرداد به ديدن فيلم برويم. برای من ديدار دوستان اولويت دارد چون ويدئوی ماديان را دو سال پيش ديدم و برايم جذابيت خاصی ندارد. اما از اين جهت ماديان برايم اهميت دارد که مرا به ياد يک فيلم ايرانی می اندازد که در کودکی ديده ام و نمی دانم اسم آن چيست و حتی جز چند تصوير چيز ديگری از آن به ياد نمی آورم. به هر شکل به احتمال قوی روز سه شنبه به ديدن ماديان خواهم رفت...

۳- ديشب در برنامه سينما ۴ فيلمی فوق العاده از سينمای ژاپن پخش شد. داستان توکيو شاهکار ياسوجيرو اوزو. فيلمی خانوادگی ساده و زيبا. زوج سالمندی از دهکده ای نزديک هيروشيما به توکيو می روند تا در آخرين سالهای عمر بار ديگر فرزندانشان را ببينند اما با برخور سرد آنها که گرفتار زندگی شهری شده اند و در حال گذار از زندگی سنتی به زندگی مدرن(دهه ۵۰ و ۶۰ ژاپن) هستند مواجه می شوند. تنها بيوه پسرشان که در جنگ کشته شده به آنها روی خوش نشان می دهد هنگام رجعت پيرزن بيمار می شود و در خانه اش می ميرد و پيرمرد نيز سالهای آخر عمرش را بايد به تنهايی بگذراند... همين دستمايه به ظاهر ساده و پيش پا افتاده توسط اين فيلمساز شهير ژاپنی به شاهکاری غير قابل انکار تبديل شده. نماهای ثابت و ريتم کند و بازی های بی پيرايه از خصوصيات فيلم هستند.

شاد باشید

ستاد مبارزه با عملی های وبگرد

بیانیه شماره 6


رحمت بر پدر و مادر کسی که اینجا مطلب بریزد



روابط عمومی ستاد مبارزه با عملی های وبگرد


Wednesday, March 02, 2005

KEO ماهوارهء حامل اميدهاي دنيا

پروژهء منتخب قرن21 به وسيله يونسکو
www.keo.org

اين پروژه يک اثر جمعي با اهداف جهاني است كه در حال حاظر در دست تهيه مي باشد و ازتمام افراد روي كره ي زمين دعوت مي كند آزادانه به زبان مادري و يا به هر زبان دلخواه ديگر درچهار صفحه افکار، ارزش ها و معيار ها، آرزوها، ترس ها و انتظارات خود را بيان نمايند .در آستانهء سال 2006 اين اثر جمعي همراه با ماهوارهء KEO به فضا سفر خواهد كرد . لازم به يادآوري است كه اين سفينه به صورتي برنامه ريزي شده كه بعد از يک سفر طولاني چندين هزارساله به دور كره زمين، دست نخورده به سرزمين اصلي اش باز خواهد گشت . هدف اين پروژه آشنا نمودن آيندگان با تصاوير حقيقي و واقعي از زندگي انسان هاي امروزي مي باشد .پس از پرواز ، تمامي پيام ها كه به صورت ناشناس نگهداري مي شوند، از لحاظ زبانشناسي و جامعه شناسي مورد بررسي و تحقيق قرار خواهند گرفت . از نتايج اين تجزيه و تحليلها تصوير گويايي از محتوا و معناي پيام ها و همچنين مقايسه اي بين فرهنگ ها به دست ميآيد كه به ما در پاسخ دادن به سؤالاتي مانند " ما چه كساني هستيم؟ " و " چگونه مي توانيم ازهم اکنون زندگي بهتري با يک ديگر بسازيم؟ " كمك خواهد كرد .اکنون كه تاريخ بشريت خود را براي از ميان برداشتن مشکلات بين تمدن ها آماده مي سازد،پروژه تبادل نظر بين انسانها را تسهيل نموده و برادري و برابري واقعي بين آنها ايجاد مينمايد .

"... تنها قابليت و استعداد فکري انسانها، قادر به ساختن آيندهء بشريت مي باشد ..."
آلبرت شويتزر، برندهء جايزهء نوبل

اطلاعات بيشتر
پوستر
chart of value

Tuesday, March 01, 2005

هم نام

هم نام رماني ست از جومپا لاهيري نويسنده جوان هندي الاصل مقيم آمريكا كه كتاب "مترجم درها"ي او برنده جايزه ي معتبر پوليتزر شده است.هم نام با ترجمه عالي و روان اميرمهدي حقيقت توسط انتشارات ماهي روانه بازار شده است. حقيقت در وبلاگ خود در باره هم نام مي نويسد : راستش را بگويم، همنام مرا با خود به آمريکا برد. آمريکايي مملو از فرهنگ های شرقی و غربی . قبل از اينکه به هند ببرد مستقيم مرا گذاشت توی خود آمريکا، نيويورک ، ماساچوست ... خيابان پمبرتن آنقدر برايم آشنا بود که فکر می کردم بايد زمانی در يکی از زندگی های گذشته ام آنجا زندگی کرده باشم.
زندگی ساده آمريکايي با همه مصرف گرايي اش را لابه لای خريد ها و پخت و پز های زنانه آشيما حس می کردم. آشيما وآشوک همان پدرومادرهای ما هستند که به گذشته و سنت و خانواده بيش از هر چيزی بها می دهند و گوگول و موشومی خود ما ... مايي که می خواهيم مستقل باشيم و با همه پرباری فرهنگمان دنبال چيزهای جديد و تجره های نو می گرديم. گوگول در نهايت برمی گردد به آنچه که داشته و در اين سال ها تلاش کرده از خود دورشان کند. به چه بهايي؟ به قيمت 30 سال زندگی که چند سال دانشگاه و ازدواج و عاشق شدن های پياپی اش ، خود واقعی اش را ساخت. برمی گردد اما نه پشيمان و سرخورده...

در 24 اسفند با تلاش پيمان اسماعيلي مصاحبه اي با جومپا انجام شده است كه گوشه هايي از آن را در وبلاگ حقيقت و اسماعيلي خواهيد يافت. در مصاحبه او درباره‌ی ریتم ، طرح و شخصیت‌های همنام حرف زد و رابطه‌ی تنهایی و ادبیات، نویسنده‌های محبوبش و نویسنده‌هایی که از آنها تاثیر گرفته، نظرش درباره‌ی کارور، ادبیات روسيه، امریکا، جنوب آسیا، آمریکای جنوبی، ادبیات مهاجرت، عادت‌های نویسندگی‌اش، و حتی اینکه خودش نام و فامیلش را چطور تلفظ می‌کند
در جاي ديگري حقيقت در وبلاگ خود چنين مي نويسد:
«... حالا به نتيجه ديگرى رسيده ام، ديگر داستان نمى نويسم كه داستان نويس بمانم. مى نويسم تا تنهايى تو را براى خودم آسان كنم. ولى مگر ممكن است؟»
اين جمله ها را «رومن گارى» در يكى از آخرين نامه هايش به «جين سيبرگ» نوشت و مثل همه حرف هايى كه دلداده ها در واپسين ديدارهايشان به زبان مى گويند، همه حس هاى غريب دنيا را در خودش جا داده است. «هم نام»، رُمان اول «جومپا لاهيرى» هم يك همچو حسى را به آدم منتقل مى كند. وقتى تمام مى شود، انگار كه تنهايى همه آدم هاى داستان (چرا بگويم شخصيت، وقتى كه آدم هايش را مى شود ديد؟) آوار مى شود روى سرِ آدم. چيزى غريب، شبيه دلتنگى، چنگ مى اندازد و چيزى غريب تر زير پوست وول مى خورد. آدم هاى هم نام هرچه پيش مى روند، بيش تر سقوط مى كنند، هرچه بيش تر دوست مى شوند، تنهايى را بهتر درك مى كنند و چه كسى هست كه نداند ادبيات، تسلى جان آدمى است و زمانى كه داستانى نوشته شود تا خاطره سال هايى سمج را پاك كند، همه آن ها هم كه مى خوانندش، اين سماجت را حس مى كنند. هم نام، داستانِ شوق و تنهايى است. داستان شوقِ آدم هايى كه تنهايى را تاب نمى آورند و به اميد يافتنِ همدمى، عالمى را به هم مى ريزند و دست آخر، آدمى را پيدا مى كنند. اما سرنوشت محتوم آدم، تنهايى است و هيچ همدمى ماندگار نيست...ا

زندگی در سرزمین یخ ها

گاهي اوقات آشنايي با فضاهاي ديگر جالب بنظر ميرسد مطلب زير را بخوانيد

کارتون پینگو را یادتان هست ؟ همان پنگوئنی که به همراه مادر و پدرش در یک خانه یخی اسکیمویی زندگی می کردند را می گویم . حرف زدنشان را یادتان می اید ؟ نمی دانم هنوز هم این کارتون زیبا از تلویزیون ایران پخش می شود یانه ولی کارتون خیلی جالبی بود . تقریبا در میان کسانی که هم سن و سال من هستند ( 30 ساله ) این کارتون یکی از کارتون های مورد علاقه شان در کودکی بود. من الان یک ماه است که به ایالت آلاسکا جایی که 90 در صد جمعیت آن را اسکیموها تشکیل می دهند ، آمده ام. من تا دو سه ماه قبل خبرنگار سیاسی روزنامه شرق بودم و اکنون برای ادامه زندگی مشترک به اینجا امده ا م . می دانم که اطلاعات همه ایرانی ها راجع به اسکیموها خیلی خیلی کم است . مثل خودم . زندگی در آلاسکا و خصوصا اینجایی که من هستم _ شهر بثل _ خیلی خیلی متفاوت از زندگی کردن در ایران و حتی زندگی در سایر ایالت های امریکا ست . من دومین ایراانی و اولین زن ایرانی هستم که اینجا دارم زندگی می کنم و می خواهم که برای هموطنان خودم از اینجا بنویسم. ایالت آلاسکا از لحاظ جغرافیایی وسیع ترین ایالت امریکاست . این ایالت که فاصله اندکی با قطب شمال دارد ، محل زندگی اسکیموهای نژاد" یو پیک " است . مذهب عموم اسکیموها ارتدوکس روسی است . آنها به زبان پیچیده اسکیمویی صحبت می کنند که زبانی شفاهی است و هیچ ادبیات مکتوبی ندارد. البته اکثر اسکیموها زبان امریکایی هم بلدند که بیشتر در مواجهه با غیر اسکیموها به این زبان صحبت می کنند. انسانهای آرامی هستند که در رفتار هایشان نوعی طمانیه وآرامش مشهود است .
ادامه مطلب را در اينجا بخوانيد
http://tribune.debsh.com/archives/monday2005,feb,2822;52;42.php

نامه سرگشاده به مردم آمریکا

«فراخوان برای مخالفت با مداخلهء آمریکا در ایران»:
«...ایرانیان هنوز به خاطر دارند که چگونه آمریکا با عملیات سری خود بر ضد دولت دمکراتیک و انتخابی دکتر مصدق در سال ۱۳۳۲ به آزادی در ایران ضربه‌ای اساسی وارد آورد. ایران با سه برابر مساحت و جمعیت عراق از پیشینهء تاریخی چند هزار ساله‌ای در مبارزه با اشغالگران خارجی برخوردار است. تلفات انسانی مداخله نظامی آمریکا در ایران، چه از آمریکائیان و چه از ایرانیان، بسیار پرشمارتر از تلفات در عراق خواهد بود. چنین تهاجمی خسارات بی‌حساب به اقتصاد و سرمایه‌های ملی ایران وارد خواهد آورد. ...ما شما را به مخالفت با هر گونه مداخلهء نظامی در ایران و فعالیت برای گسترش صلح واقعی در منطقه فرا می‌خوانیم.»

ادامه