اندر باب زرنگي ايراني
يادداشت زير از محمد رضا نيكفر حاوي اشاره اي ظريف يه يكي از مهمترين ويژگيهاي زندگي ايراني ست. نيكفر البته در طي مقاله هاي ديگري در طي اين سالها اين چنين مفهومهايي را به دقت تبيين كرده است. و اين يادداشت را بيشتر براي راديو زمانه نگاشته است. ... طبعا چون امكان لينك به راديو زمانه نبود. اصل متن را اينجا آوردم. متن مال بخش انديشه راديو زمانه در تاريخ 22 دي ماه است.
***
بی آنکه بخواهیم قاعدهای جهانروا وضع کنیم، میتوانیم مدعی شویم هرگاه مردمی از خردورزی در پهنهی عمومی منع شوند، یعنی نتوانند در مورد اموری که به عموم آنان مربوط میشود بیندیشند، نظر دهند و برای بهبود آنها دست به تأسیس و تغییر زنند، محتملا در حیطهی خردوزری خصوصی نیز چندان دستاوردی نخواهند داشت.
خردورزی خصوصی و عمومی
تفکیک میان خردورزی خصوصی و عمومی به کانت برمیگردد. پیشتر منظور وی را از این تفکیک با این مثال روشن کردیم: اگر یک اقتصاددان از علم خویش بهره گیرد برای آنکه در بازی بورس برنده شود یا در مقام یک مدیر از سرِ جاهطلبی وظایف محوله را به خوبی انجام دهد و با زیرکی کار خویش را پیش برد، از عقل خویش استفادهی خصوصی کرده است، اما اگر مثلا مقالهای بنویسد و به مردم در مورد وضعیت کلی اقتصاد کشور یا گوشهای از آن توضیح دهد، و فراتر از آن اگر بر آن شود با طرح انتقاد خود به وضعیت موجود حرکتی را برانگیزد، مثلا حزبی تأسیس کند، تا بلکه با جنبشی مردمی سیاست اقتصادی بهبود یابد، خرد خویش را در پهنهی عمومی به کار بسته است.
اختناق پداگوژیک
با نظر به جامعهی ایران به سادگی میتوان پی برد چرا و چگونه محدودیت در خردورزی عمومی به سستی در خردوزری خصوصی میانجامد. به یکی از عاملها اشاره میکنیم: تعلیم و تربیت در ایران، چه در پهنهی خانواده، چه در مدرسه چه در پهنهی عمومی اجتماعی تابع وضعیت سیاسی است. اختناق سیاسی و فرهنگی باعث اختناق پداگوژیک میشود. فرد، مستقل، متکی به نفس، سربلند، جسور، دارای فهم و زبان و منطقی روشن و برخوردار از فانتزی و ویزیون نمیشود. او حرفش را مستقیم نمیزند، نظری را که دارد پی نمیگیرد، خودش را و دیگران را جدی نمیگیرد، دشنام میدهد، اما انتقاد نمیکند، میآموزد که چیزی را تصرف کند، اما نمیآموزد که مسئول چیزی باشد، به او این حس القا نمیشود که برای جهان مهم است که او کیست و چه میاندیشد. او فقط برای خودش انتخاب میکند، نه برای یک جامعه، نه برای یک جهان. او آب زیر کاه میشود. از داستان زمانه این را درمییابد که زبان سرخ چگونه سر سبز را بر باد میدهد. او دورو میشود. او وقتی موفق میشود که در مفهوم ایرانی کلمه "زرنگ" باشد. در هیچ کلمهای چون "زرنگی" رذایل ملی ما متبلور نشده است.
متناقضنمایی زرنگی ایرانی
زرنگی تلاش برای بقاست، تلاش برای روی آب ماندن است، تلاش برای بالاکشیدن خود است. زرنگی ایرانی پدیدهای متناقضنماست، زیرا تلاش برای پیشبرد کاری یا رسیدن به هدفی با کمترین تلاش است. زرنگ ایرانی بیعُرضه و سادهلوح مینامد کسی را که درستکار باشد، در صف نوبت مانَد، رعایت دیگران را کنَد، زحمت کشد و بر خود چیزی را روا نداند که بر دیگران میداند و برعکس برخود چیزی را منع نکند، که بر دیگران میکند.
فرصتطلبی
اختناق و نکبت استبداد مشوق دورویی و زرنگبازی است، بقای استبداد هم به نوبهی خود تا حد بسیاری به فرصتطلبیِ زرنگهای ایرانی برمیگردد. با زرنگی همه چیز قابل تحمل میشود. میشود گلیم خود را از آب کشید، موفق و راضی بود، آنجایی که لازم باشد با زرنگی از وضع موجود اعلام حمایت کرد و در جایی دیگر خود را مخالف نشان داد.
زرنگی نظام و شکاف در نظام زرنگی
رژیم هم زرنگیهای خود را دارد. همه با زرنگی سر یکدیگر کلاه میگذارند و این وضعیت تا جایی ادامه پیدا میکند که جا برای همهی زرنگها نماند. امکان زرنگبازی تمام میشود. زرنگیِ نظام به پایان خود میرسد و نظامِ زرنگی شکاف برمیدارد.
زرنگی بهعنوان فضیلت
نمیتوان در یک نفس هم از فضایل ملت گفت هم از رذایل آن. از این یکی که بگوییم از آن دیگری غافل میشویم. زرنگی ایرانی بر این قاعده یک استنثنا میگذارد، زیرا این صفت هم فشردهی رذایل است هم فشردهی فضایل. «من این مُرَقّعِ پشمینه بهر آن دارمکه زیرِ خرقه کشم مِی، کسی گمان نبرد»مِی کشیدن در زیر مرقع پشمینه زرنگیای است سخت ستودنی. آفرین بر این "حافظِ" زرنگ ما باد!این وجه دیگر از متناقضنمایی زرنگی ایرانی، یعنی این که هم فضیلت است هم رذیلت، شاید در روزگاری برآیندی مثبت داشته است. اما در روزگار ما که فضیلت در روشنبینی و صراحت و شجاعت مدنی است، به تباهی بیشتر میانجامد.
ایمان و تکنیک
در جامعهی زرنگها استعدادها خشک میشوند، زیرا هیچ نبوغی به مرتبهی زرنگی نمیرسد. آنان که تلاش میکنند، سرانجام درمییابند، موفقیت نه با زحمت بلکه با زرنگی به دست میآید. با زرنگی البته نمیتوان هنرمند شد، دانشمند شد، فعال جامعهی مدنی شد. با زرنگی نمیتوان کتاب خوب نوشت. دانش و اخلاق و مدنیت با زرنگی به دست نمیآید. اگر همه زرنگ باشند و نظام هم با زرنگی کار خود را پیش برد، در بهترین حالت فقط مدرنیزاسیون مصرفی پیش خواهد رفت. آنگاه جمهوری اسلامی نماد زرنگی ایرانی برای ترکیب ایمان و تکنیک خواهد شد.
پرسش کانونی در ایران این است: از این باتلاق با کدام زرنگی میتوان خود را بیرون کشید؟