هم آوا

Tuesday, May 08, 2007

علیرضا ممنون

1- می خواستم برای دوست ندیده ام علیرضا کامنت بگذارم و تشکر کنم ولی طبق معمول دیدم که از حد کامنت فراتر رفت . ضمنا در این شرایطی که کسی یادداشتی نمی گذارد ترجیح دادم کامنت را در قالب یادداشت بیاورم شاید نشانه ای از اندک حیات وبلاگ باشد. پس یادداشت را پس از خواندن یادداشت علیرضا بخوانید چون کاملا به هم مربوط است.

2- ما نیز با مسئله خواننده و حضور و یا عدم حضور او مواجه بودیم. در تولد دوباره هم آوا و در یادداشتهای نخست، بحث های مربوط به آن کامل و شفاف آمده است. ما از روز اول هم دنبال خواننده نبودیم. یعنی با توجه به محتوای یادداشتها نمی شد کسی را دعوت به خواندن کنیم. چون بسیاری از مسائل کاملا شخصی و یا بر پایه خاطرات و روابط دوستان هم آوا بود که قطعا خواننده خارج از این گروه توانایی رمز گشایی از آنها را نداشت. پس دوستان به این نتیجه رسیدند که فعلا بدون خواننده ادامه دهند و چون بعضی از یادداشتها از دایره هم آوا بیرون بود و می توانست مخاطب عام داشته باشد تصمیم بر آن شد که اگر نوشتن ها ادامه پیدا کرد هم آوا دو سطحی شود. سطحی با دسترسی برای دوستان برای یادداشتهای خصوصی و سطحی دیگر برای یادداشتهای عمومی تر و با خواننده عام. پس می بینید که وبلاگ در مورد خواننده تصمیمش را گرفته است ولی چه شد که موج دوم هم آوا به صخره خورد به جایش بازگشت؟

3- نکته شماره 4 علیرضا را من اینگونه توضیح می دهم که مشکل ما از اول هم همین بود و هیچگاه به نتیجه نرسیدیم. من به شخصه نظرم این بود که چارچوبی برای وبلاگ و یادداشتها قایل نشویم و آنرا هم به خوانندگان!(نویسندگان) اعلام کردم. اما باز هم مشکل اصلی نداشتن خظ مشی و تعیین نقش وبلاگ برای خوانندگان نبود. چنان که در این مورد ساعتها بحث کردیم و اگر به نتیجه ای جمعی نرسیدیم حداقل هریک از اعضا برداشت خود را داشت و تکلیفش برای خودش معلوم بود.

4- به نظر من تمایزی بین وبلاگ شخصی و گروهی نیست. ما هیچ یک وبلاگ شخصی نداشتیم به استثنای علیرضا و وحید. آنهایی هم که قبلا داشتند مثل مهرداد و مهدی که وبلاگشان را به حالت تعلیق در آورده بودند. پس این وبلاگ می توانست نقش وبلاگ شخصی هر یک از ما را بازی کند با این تفاوت که لازم نبود همه هر روز در آن بنویسند. اگر هر کس تنها یک مطلب درهفته می نوشت ما حداقل دو مطلب تازه در هر روز داشتیم. چنان که چنین بود ولی پایدار نماند. پس از علیرضا و وحید انتظاری نبود که در هم آوا بنویسند چنان که علیرضا نمی نوشت و وحید هم بعد از مدتی کنارش گذاشت. مشکل ما ندانستن تفاوت وبلاگ شخصی و گروهی نبود. چنان که هر که هر چه از دلش بر می آمد در وبلاگ می نگاشت. محسن با موضوع دیدن ماه و نجوم شروع کرد. مانی و ابوالحسن با فیلم، وحید با لینک دادن به یادداشتهای خوب در وبلاگهای دیگر، امید با طنز، بهزاد با سیاست، من با کتاب و بقیه هم هر جور که به ذهنشان می رسید. مشکل از جایی دیگر بود. مشکلی وجودی و نه محتوایی.

5- مشکل اصلی در نکته شماره 3 علیرضا است. اینکه هم آوا نویسنده ندارد و من با تمام وجود با آن موافقم. وبلاگی هم که نویسنده نداشته باشد به طریق اولی وجودش زیر سوال است.

پانوشت: من به شخصه هرروز به وبلاگ سر می زنم هر چند با ناامیدی ولی می خواهم بدانم چند نفر از دوستان هنوز به وبلاگ سر می زنند. پس اگر این یادداشت را خواندید لطفا کامنت بگذارید. نمی خواهید چیزی بنویسید. فقط یه کامنت خالی با اسم مبارکتان جهت آمار. همین.

Monday, May 07, 2007

چرا بنويسيم؟ چه را بنويسيم؟

بعد از مدت‌ها برگشتم تا ببينم در اين وبلاگِ گروهي، که نويسندگانِ آن در دنياي واقعي بستگان و دوستانِ يکديگر هستند چه مي‌گذرد. نتيجه رسماً تأسف آور بود: هيچ! در موردِ خودِ من، در طولِ چند ماهِ گذشته مقاديرِ زيادي مسائلِ شخصي مانع از نوشتن در اين وبلاگ و حتا خواندنِ آن بود -احتمالاً ديگران هم در اين وانفسا وضعيتي مشابه دارند. در اين ميان حرف‌هايي مي‌ماند که شايد گفتن‌شان از نگفتن بهتر باشد.

1- اگر سري به وبلاگِ شخصيِ من (آرمستوري دات کام) زده باشيد، متوجه مي‌شويد که غير از دو دوره‌ي کوتاه مدت، تقريباً هر روز دستِ کم يک يادداشت در آن وبلاگ نوشته‌ام. پس مشکلِ خودِ من کم‌کاري يا نداشتنِ حرف نيست. مشکلِ اصلي اين‌جاست که هنوز نتوانسته‌ام تمايزي بينِ حرف‌هاي گفتني در وبلاگِ شخصي و گروهي پيدا کنم. پس خيلي ساده همه‌ي حرف‌هايم را در وبلاگِ شخصي مي‌زنم.
پيامِ تبليغاتي: در اين مورد شديداً از هر راهنماييِ شما استقبال مي‌کنم.

2- مهم‌ترين مشکلِ هم-آوا اين است که -با کمي شرمندگي- خواننده ندارد! در واقع بايد بگويم که خواننده‌هاي اين وبلاگ تقريباً همان نويسندگان‌اش هستند. در تمامِ مدتِ عمرِ اين وبلاگ، کامنتي از کسي خارج از حلقه‌ي هم-آوا نديده‌ام؛ و اگر هم بوده، کامنتي تبليغاتي بوده، يا نوشته‌اي از يک بيمارِ دچارِِ عقده که مي‌خواسته حضورِ سبز و سفيد و فسفري‌مان را به وبلاگِ درويشانه‌اش ببريم و نوشته‌هايي را از خليل جبران يا پائولو کوئيلو يا علي شريعتي (که از سايت‌ها يا اي-ميل‌ها کپي کرده) بخوانيم و حتماً نظر هم يادمان نرود.

3- غير از اين، هم-آوا نويسنده هم ندارد! از ميانِ اساميِ رديف شده در ستونِ سمت راست، کم‌تر از نصفِ آنان در اين وبلاگ مي‌نويسند و عده‌ي کم‌تري واقعاً «مي‌نويسند». نوشتن در وبلاگ، کپي کردنِ مطالبِ جالب يا رايزني درباره‌ي تشکيلِ صندوقِ مهرِ محسن نيست. البته صندوق فقط يک مثال است؛ مي‌خواهم بگويم از نظرِ من اين نوشته‌ها متنِ وبلاگي نيست و نويسنده‌اش هم نويسنده‌ي وبلاگ نيست.

4- مشکلِ ديگرِ هم-آوا، مشخص نبودنِ کارکردِ آن است. وبلاگِ گروهي چيزي‌ست نه مثلِ يک کنفرانس يا گروهِ خبريِ دوستانه. اگر هم-آوا قرار است چنين نقشي را بازي کند، بايد براي کساني که اسم‌شان را در گوشه‌اي از آن گذاشته‌اند و مهم‌تر از آن براي بازديدکنندگان و خوانندگانِ خارج از اين حلقه مشخص باشد؛ نه مثلِ حالا که بي‌صاحب و هاج-و-واج مانده، و گردانندگان و خالقان‌اش هم نمي‌دانند که اصلاً چه نقشي قرار است براي‌شان بازي کند. اين موضوع باعثِ بي‌انگيزگي نويسنده‌ها مي‌شود. اگر گمانِ ما اين است که در اين وبلاگ هيچ محدوديتي در نوشتنِ هيچ چيزي قائل نباشيم (که آن هم به جاي خود محترم است)، آيا بهتر نيست که اين را برايِ خوانندگان هم آشکار کنيم؟