هم آوا

Monday, May 07, 2007

چرا بنويسيم؟ چه را بنويسيم؟

بعد از مدت‌ها برگشتم تا ببينم در اين وبلاگِ گروهي، که نويسندگانِ آن در دنياي واقعي بستگان و دوستانِ يکديگر هستند چه مي‌گذرد. نتيجه رسماً تأسف آور بود: هيچ! در موردِ خودِ من، در طولِ چند ماهِ گذشته مقاديرِ زيادي مسائلِ شخصي مانع از نوشتن در اين وبلاگ و حتا خواندنِ آن بود -احتمالاً ديگران هم در اين وانفسا وضعيتي مشابه دارند. در اين ميان حرف‌هايي مي‌ماند که شايد گفتن‌شان از نگفتن بهتر باشد.

1- اگر سري به وبلاگِ شخصيِ من (آرمستوري دات کام) زده باشيد، متوجه مي‌شويد که غير از دو دوره‌ي کوتاه مدت، تقريباً هر روز دستِ کم يک يادداشت در آن وبلاگ نوشته‌ام. پس مشکلِ خودِ من کم‌کاري يا نداشتنِ حرف نيست. مشکلِ اصلي اين‌جاست که هنوز نتوانسته‌ام تمايزي بينِ حرف‌هاي گفتني در وبلاگِ شخصي و گروهي پيدا کنم. پس خيلي ساده همه‌ي حرف‌هايم را در وبلاگِ شخصي مي‌زنم.
پيامِ تبليغاتي: در اين مورد شديداً از هر راهنماييِ شما استقبال مي‌کنم.

2- مهم‌ترين مشکلِ هم-آوا اين است که -با کمي شرمندگي- خواننده ندارد! در واقع بايد بگويم که خواننده‌هاي اين وبلاگ تقريباً همان نويسندگان‌اش هستند. در تمامِ مدتِ عمرِ اين وبلاگ، کامنتي از کسي خارج از حلقه‌ي هم-آوا نديده‌ام؛ و اگر هم بوده، کامنتي تبليغاتي بوده، يا نوشته‌اي از يک بيمارِ دچارِِ عقده که مي‌خواسته حضورِ سبز و سفيد و فسفري‌مان را به وبلاگِ درويشانه‌اش ببريم و نوشته‌هايي را از خليل جبران يا پائولو کوئيلو يا علي شريعتي (که از سايت‌ها يا اي-ميل‌ها کپي کرده) بخوانيم و حتماً نظر هم يادمان نرود.

3- غير از اين، هم-آوا نويسنده هم ندارد! از ميانِ اساميِ رديف شده در ستونِ سمت راست، کم‌تر از نصفِ آنان در اين وبلاگ مي‌نويسند و عده‌ي کم‌تري واقعاً «مي‌نويسند». نوشتن در وبلاگ، کپي کردنِ مطالبِ جالب يا رايزني درباره‌ي تشکيلِ صندوقِ مهرِ محسن نيست. البته صندوق فقط يک مثال است؛ مي‌خواهم بگويم از نظرِ من اين نوشته‌ها متنِ وبلاگي نيست و نويسنده‌اش هم نويسنده‌ي وبلاگ نيست.

4- مشکلِ ديگرِ هم-آوا، مشخص نبودنِ کارکردِ آن است. وبلاگِ گروهي چيزي‌ست نه مثلِ يک کنفرانس يا گروهِ خبريِ دوستانه. اگر هم-آوا قرار است چنين نقشي را بازي کند، بايد براي کساني که اسم‌شان را در گوشه‌اي از آن گذاشته‌اند و مهم‌تر از آن براي بازديدکنندگان و خوانندگانِ خارج از اين حلقه مشخص باشد؛ نه مثلِ حالا که بي‌صاحب و هاج-و-واج مانده، و گردانندگان و خالقان‌اش هم نمي‌دانند که اصلاً چه نقشي قرار است براي‌شان بازي کند. اين موضوع باعثِ بي‌انگيزگي نويسنده‌ها مي‌شود. اگر گمانِ ما اين است که در اين وبلاگ هيچ محدوديتي در نوشتنِ هيچ چيزي قائل نباشيم (که آن هم به جاي خود محترم است)، آيا بهتر نيست که اين را برايِ خوانندگان هم آشکار کنيم؟