هم آوا

Tuesday, October 03, 2006

گفت-و-گو

1- اصلاً به من چه که بيام و بينِ اين دو تا رفيقِ قديمي که از هم دلخور شده‌ن و شنيده‌م که يکي‌شون حتا قهر هم کرده؛ ريش سفيدي کنم؟ ترجيح مي‌دم کنار بايستم و تماشا کنم که اون قدر توي سر-و-کلّه‌ي هم بزن تا خسته بشن. بعد حتماً به ضرورتِ گفت-و-گو و مفيد بودن‌اش پي مي‌برن. تکبير! ضمناً برايِ ريش سفيدي، اين‌جا آدمِِ بزرگ‌تر و مُهُم‌تر از من هم هست، چه از نظرِ فلسفه و چه از لحاظِ ريش!

2- ضرورتِ گفت-و-گو کجاست؟ چه چيزي باعث مي‌شود که ما تمايل به نوشتن وبلاگ و خواندنِ نوشته‌هاي ديگران داشته باشيم؟ کسبِ خبر و آگاهي، آشنايي با تجربه‌هاي ديگران، گاهي تفنن و گذرانِ وقت يا خنديدن، يا دلايلِ ديگر؟ اين‌ها همه دلايلي موجه براي خواندن وبلاگ‌ها و دست نوشته‌هاي ديگران هستند؛ اما به نظرم لايه‌اي پنهان هم هست که همه‌ي ما را جذب به خواندنِ نوشته‌ها مي کند: شناخت. ما براي شناختنِ همديگر وبلاگ مي‌خوانيم و براي شناساندنِ خودمان مي نويسيم.
از اين منظر است که من بحث-و-جدلِ داخلِ يک وبلاگِ دوستانه را مطلقاً بد يا ناپسند نمي‌دانم. اين بحث‌ها و نوشته‌ها، بيش از هرچيز کمکي‌ست به ما براي شناختنِ يکديگر. از مهرداد که -به جز يکي از دوستان- قديمي‌ترين آشناي من در اين وبلاگستان و يکي از قديمي‌ترين آشناهاي من در اين شهرِِ بزرگ است بگير، تا دوستاني کمتر ديده و کمتر شناخته؛ هدفِ من از نوشتن و خواندنِ شناختنِ آن‌هاست. هر چقدر اين شناخت‌ بيشتر و عميق‌تر شود، احتمالِ اصطکاک و برخورد هم کاهش پيدا مي کند و افراد مي توانند با آرامشِ بيشتري «زندگي» کنند. نمونه‌اش باز هم همين مهرداد که قبل از نوشتنِ متنِ «کودطا» با توجه به شناخت‌ام از او، مي‌دانستم و يقين داشتم که ذره‌اي ناراحتي از آن نوشته نخواهد داشت و مطمئن‌ام که مهرداد هم مي‌دانست از کامنت‌هايش براي متن‌ام آزرده نخواهم شد.
غرض از بيانِ اين حرف‌ها اين بود که اين‌جا، بنا نه بر شبيه کردنِ ديگران به خودِ ماست و نه بر خوب و بد ديدنِ همديگر. نوشتن و خواندن به ما کمک مي کند که در يابيم چگونه بايد با ديگران برخورد کنيم، چه چيزي کسي را مي‌آزارد، شاد مي‌کند يا به خنده وا مي‌دارد. اين، کمک مي‌کند که هم-زيستي ما در اين‌جا براي کسي آزار دهنده نباشد. ما در اين محيط، دنبالِ بردنِ کسي به بهشت، يا دور کردن‌اش از جهنّم نيستيم و قرار هم نيست که عقيده‌مان را به هم تحميل کنيم. فقط بياييد همديگر را آزار ندهيم. صراحتاً متن‌هاي مهرداد و وحيد و -کم تر- بهزاد نشانه هايي از آزردگي داشت: «ترجيح می دهم صرفا در گرينگوي پير بنويسم»؛ «من به خاطر همه کارهاي کرده و نکرده ام از همه عذرخواهي ميکنم»؛ «اگرچه متهم به لس انجلسي نگاري می شوم»؛ «اوج فاجعه اينقدر زياده که نتونستم جلوي خودم رو بگيرم»
دوستان، ما فقط مي خواهيم کمي کنارِ هم «راحت» باشيم: «قرار بود هم آوا محملي باشد براي محکم کردن حلقه دوستي و ارتباطي ما. محلي که بيشتر با هم در ارتباط باشيم». همين؛ مگر نه؟