هم آوا

Monday, October 02, 2006

اینجا وبلاگ است


0) من به خاطر همه کارهای کرده و نکرده ام از همه عذرخواهی میکنم
1) متاسفانه با خواندن متن وحید بسیار ناراحت شدم نه بخاطر اینکه در خصوص نوع کامنت گذاری من ایراد گرفته که البته در پایان این مطلب توضیحاتی می دهم تا بعضی چیزها روشن شود. ناراحتی من از حرکتی پنهان است که برای کانالیزه کردن ذهن ها، فکرها، لحن ها، نوشته ها، موضوع ها، موضعگیری ها، حرکات و سکنات دارد شکل می گیرد. متاسفانه این نوع رفتار و روش در جمع ما سابقه تاریخی هم دارد. بیاد می آورم که در همان سالها در کانون فیلم همین رفتار بعضی دوستان، تعداد زیادی از مخطبان را آزرده خاطر و متواری کرد! من این روحیه و این رفتار را برنمی تابم.
این برخورد من را یاد این دید آمریکایی که هرکس با ما نیست دشمن ماست می اندازد. تحمل تنوع ،تفاوت ، تقابل و نادانی دیگران همیشه برای روشنفکران ما قابل درک نبوده و افرادی که سنخیت فکری مشابه ندارند همیشه مطرودند. (دوستان ما که روشنفکر نیستند ولی ) متاسفانه جامعه روشنفکری ما همیشه درگیر و دربند این نوع نگاه بوده و هست. نگاهی که باعث می شود آدم دیگران را نفهم و نادان و عامی بداند و ذهن خود را بر گفته های آنها ببندد و تلاش کند دیگران را وادار کند همانطوری فکر(رفتار،صحبت،می نویسد،...) کنند که او فکر(رفتار،صحبت،می نویسد،...) می کند. نتیجه تاریخی این رفتار هم می شود همین انتخابات ریاست جمهوری و ماحصل آن! بدنه روشنفکری آنقدر از بطن جامعه دور شده و خود را تافته جدا بافته کرده که دیگر مردم برای آنها تره هم خورد نمی کنند.یادتان نرفته که فقط مانده بود خواجه حافظ شیرازی از قبر خارج شود و بگوید به X رای ندهید به Y رای بدهید در این مقال البته اگر بعضی شبهه تقلب را طرح می کنند نمونه ای از توجه مردم رو کنند.اگرچه متهم به لس انجلسی نگاری می شوم ولی باید نوشت چرا که این معضل جامعه روشنفکری ماست هرچند در این شتابزدگی نمی شود.

2) من حتا گفته قاسم را که اگر چیزی ندارید ننویسید را هم نمی پسندم. به نظر من هم آوا اصلا محملی یا رسانه ای جدی نیست که مطالب سنگین و جدی و مهم و ... هر آنچه قاسم مطلب اش می خواند به خواهد. تا آنجایی که من بیاد می آورد قرار بود هم آوا محملی باشد برای محکم کردن حلقه دوستی و ارتباطی ما.محلی که بیشتر با هم در ارتباط باشیم .
خوب اینجا مشخص می شود از آنجایی که تلقی هرکس از ما از هم آوا متفاوت است پس وحید خود را مجاز می داند که به دیگری خرده بگیرد، چرا که از قابی که او می بیند چنین نوشته ای چنان است. خواهش می کنم در این کشور که پر است از خط قرمز شما دیگر از حد و مرز نگویید.وحید می پرسد: "مرزهای نوشتن در وبلاگی چون هم آوا تا کجا هستند؟ " هیچ مرزی وجود ندارد.هیچ به معنی هیچ. متاسفم که اینقدر برایمان مرزکشیده اند که خودمان هم مرزبان شده ایم. مرز آزادی، آزادی است. آزادی من تا حدی که به آزادی تو لطمه نخورد. پس مرز آزادی من در نوشتن تا آنجاست که آزادی تو مختل نشود.مرز اخلاقی نوشتن تا بدانجاست که از حیطه ی ادب و نزاکت خارج نشود. حساب شوخی های دوستانه که حاصل صمیمیت افراد است البته جداست. اگر می خواهید برای هم آوا مرزی بگذارید صراحتا میگویم که من دیگر به هم آوا سر هم نخواهم زد.
مرز بندی و خط کشی جلو خلاقیت را می گیرد، خواهش می کنم کاری نکنید که وقتی کسی می خواهد بنویسد دست و دلش بلرزد.

3) لازم به توضیح است که فضای کامنت همیشه فضایی رها تر از فضای متن وبلاگ است. فضایی که افراد به دور از سنگینی نسبی فضای وبلاگ می توانند راحت تر نظر خود را بدهند.نوشتار وبلاگ هم در مقایسه با سایر نوشتار های دیگر همیشه دور از جدیت و همراه با شتابزدگی است! اینجا وبلاگ است نه وب سایت. متن ها رهاتر از متن های تامل شده ی از قبل نوشته شده ی ویرایش شده ی سایر رسانه هاست.

4) اگرچه شتابزدگی ای در متن بهزاد وجود دارد ولی من هیچ سنخیتی از آن نوع که وحید می گوید در آن متن نمی بینم. من بردباری بهزاد را می ستایم که در مقابل این انتقاد تند که حتی به توهین ،طعنه و استهزاء بیشتر شبیه است صبورانه پاسخ گفته است! در کامنت من اما هست باید کلمات دیگری را بکار می بردم ولی اوج فاجعه اینقدر زیاده که نتونستم جلوی خودم رو بگیرم. مرسی از اینکه آینه ای بودی