بازهم درباره هم آوا
می خواستم برای یادداشت مهرداد کامنت بگذارم ولی دیدم موضوع بسیار از حد کامنت فراتر است، پس آنرا به صفحه اصلی آوردم.
1- مهرداد جان! مقایسه ات بین هم آوا و جامعه ایران به نظرم مقایسه ای دقیق است. بدون شک تجربه هم آوا تنها تجربه ما در کار گروهی و در جامعه ایران نیست. چرا که آن هنگام که آغاز کردیم، تک تک اعضا این روز را پیش بینی کرده بودند. در جلسه هم آیش هم آوا هیچ کس هیچ شکی نداشت که تب آن روز فرو خواهد نشست. همه متفق بودند که جنب و جوش هم آوا کاسته خواهد شد ولی هیچ کس به این فکر نمی کرد که چگونه می توان جلوی خاموشی را گرفت. همه همیشه منتظرند روزی فاجعه فرا برسد و آنگاه بگویند : دیدی که پیش بینی مان درست از آب در آمد.
2- در آن روز وقتی صحبت از تداوم حضور هم آوایان شد، من با اطمینان می گفتم که این راه ادامه خواهد یافت. برای حرفم دلیل داشتم. فکر کنم بهزاد و فاطی و تحسین به خاطر آورند. آن روز گفتم که هم آوا باری است بر دوش همه. اگر همه نسیت به آن احساس مسئولیت کنند. اگر روزی پیش آید که کسی بار را بر زمین بگذارد، عضوی دیگر پیدا خواهد شد که آنرا خواهد برداشت. چنان نیز بود ولی نمی دانم که چرا ادامه نیافت.
3- در کنار همه تحلیلهایی که از مقایسه هم آوا با فرهنگ و جامعه ایرانی بر می آید و به نظرم همه آنها وارد است، دو دلیل دیگر نیز در عدم موفقیت هم آوا به نظرم موثر بوده است که در زیر می آورم.
3-1- جنس هم آوا از نوع وبلاگ است و نه گروه دوستی. قوانین و روابط دوستی قوائدی دارد و وبلاگ، قوائدی دیگر. شما اگر بخواهید با دوستان خود ارتباط برقرار کنید باید با آنها حرف بزنید. راه آن دیدار رودر رو و یا مکالمه تلفنی است. ولی اگر بخواهید در وبلاگ از خود اثری بگذارید و ارتباطی برقرار کنید، مجبورید بنویسید. مجبورید اثری از خود باقی بگذارید که در حافظه ای به جز حافظه دوستانتان ماندگار خواهد بود، مجبورید مسئولیت اثر خود را به عهده بگیرید. چرا که دیگر ارتباطتان از جنس شفاهیات نیست که فراموش شود. به نظرم ماهیت هم آوا به غیر فعال شدن آن بسیار کمک کرده است. وقتی می خواهیم چیزی بنویسیم انگار بار بزرگی را می خواهیم برداریم. دستمان به قلم نمی رود و اگر هم برود، با مطرح شدن کاری دیگر، قلم را بر زمین می گذاریم. چرا که هر کاری از نوشتن آسان تر است و کیست که کار آسان تر را به کار سخت تر ترجیح ندهد.
3-2- دلیل دوم خاموشی هم آوا نیز از ماهیت نوشتن در وبلاگ بر می خیزد. نوشتن در وبلاگ ماهیتاً رابطه ای است دو طرفه. هیچ کس برای دل خودش در وبلاگ نمی نویسد. چرا که اگر بخواهد برای دل خودش بنویسد، صفحه سفید کاغذ و خلوت خانه بسیار مناسب تر از صفحه وبلاگ است و بسیار سهل تر از نوشتن در محیط اینترنت. هم آوا نویسنده همیشگی دارد، ولی خواننده همیشگی نه. وحید می تواند بنویسد. بهزاد همیشه آماده نوشتن است. ابوالحسن هر از گاهی قلمش بر کاغذ می رود. مانی یدی طولا در وبلاگ نویسی دارد. علی رضا استاد مسلم این کار است. نوشته های مهرداد را همه می پسندند. فرید از هفته ها پیش قرار بوده است وقتش برای نوشتن آزاد تر شود و امید اگر کم می نویسد ولی هر لحظه آماده نوشتن یادداشتی است که اثرش تا مدتها در هم آوا باقی است. محسن نشان داده است که اگر بخواهد می تواند وقتی را در روز به هم آوا اختصاص دهد و می دانم که تحسین انرژی اش برای نوشتن و اثر گذاشتن از هر کسی بیشتر است....... یعنی اگر هر کسی حداقل یک مطلب در هفته بنویسد، همیشه هم آوا مطلبی تازه برای مخاطبانش دارد. مشکل ما از نداشتن نویسنده وبلاگی نیست. از نداشتن خواننده وبلاگی است. نوشتن در هم آوا مثل نوشتن کتاب شده است، بی مخاطب. یک طرفه بودن این ارتباط، ذات وجود آن را زیر سوال برده است.
4- برای آنان که در هم آوا هستند ولی نمی نویسند نیز تنها این را می توانم بگویم که ما سالهاست که خواندن را فرا گرفته ایم ولی نوشتن را نه. نوشتن آفرینشی است که تنها از دست خدا بر می آید و انسان. بیایید در این تجربه با خدا شریک شویم.
5- من هنوز امیدوارم که روزی بیاید که باز هم مجبور باشیم برای در جریان هم آوا بودن ، ساعت به ساعت صفحه اصلی و کامنتهای آنرا چک کنیم.
پي نوشت: از اطاله كلام شرمنده!