ذکر احوال قطبنا و مولانا شیخ الشیوخ میرزا ابوالحسن خان سرکانی
آن آمده از سرکان، آن قطب عالم امکان، آن دارنده اخوان عالی قدر، یک به یک جمالشان چون بدر، آن نیکبخت همایونفال، آن فیلسوف کنتینانتال، آن خواننده اقوال فلسفی از کانت تا پوپر، آن رهرو گادامر و دریدا و هایدگر، آن آشنا به اصول هفت هنر، آن ریاضی دان متین نیک گوهر، آن عاشق سینماتوگراف و نقاشی، شیخنا و مولانا ابوالحسن..........
نقل است چو از مادر بزاد زبان گشود و فرمود(Je pence donc je suis) پس شیون سرداد و جمع حاضر در شگفت هفت شب و هفت روز به شادمانی پرداختند. در اوان کودکی تحت نظر اخوی ارشدش طی طریق می نمود و شبها در کنار دستگاه تلویزیون و فیدئو تا صبح با آرامش می غنود. چون به سیزده در رسید در علوم زمان خود بی بدیل و بی رقیب بود و در هجده از مشایخ برجسته در شرع و فقه همی بود. نوزده بهار چو از عمر گرانبارش بگذشت و به خدمت زیر بیرق اسلام موظف همی شد، هجرت صغری به بلاد طهران نمودی و آنگاه بود که با سینماتوگراف قرابتی بیشتر یافت و نقل است افلام رژیسور روس رانده از بلاد شوراها(آندره تارقوفسکی) را تک به تک بدید و لذت فراوان برد، آنچنانکه زان پس در علم النقدالافلام کوشید و به مقامی ارفع دست یازید. آنزمان که هجرت صغری بپایان رسید، وی با جهد و جد داخل دارالعلومِ شیخ ابن سینا در بلاد هکمتانه شد تا به تبع سایر علوم و هنرها، علم الاعداد را نیز فراگیرد. از کمالات شیخ همی اخذ دکتریِ لیسانسِ علم الاعداد است طی دوازده خزان و بهار. گویند شیخ در زمان دانش اندوزی در دارالعم بوعلی، بجهت علاقه وافر به هنر سینماتوگرافی، به کمک جمعی صاحب فضل از بلاد گونه گون کانونی تشکیل داد که پس از نمایاندن افلام معروفه به جمیع دانش اندوزان به واکاوی و بررسی آن افلام می پرداخت. که این خود باعث شد در سنوات آتی جمعی از همین فضلا در مجمعی مجازی بنام هم آوا گرد هم آیند و در اشاعه فرهنگ و هنر در وطن همی کوشند. پس از آن زمینه هجرت کبری به پایتخت فراهم شد و حضرت دقیقا در راستای علوم تحصیلی اش بکار صنعت فیلتر همی شد. چون ارقام عمر قطبنا به سی و سه قرین همی گشت، ماه بانو لیلا،عاقله دختری نیکو جمال و نیکو خصال و صاحب کمال را از مدینه خوبان بلاد زیبای همدان به عقد خود همی درآورد و زندگی مشترکی سرشار از برکت آغازیدن همی نمود. نقل است که شیخنا مریدان فراوان داشت و از آن جمله اند شیخ الشیوخ میرزا وحیدِ ناقدِ آذری که چیره دست بود در علم الاشیا و حاذق بود در نقد اولیا و خواننده اقوال کاتبان اجنبی بود و بیننده نمایش رژیسوران خارجی و شاکی از وضعیت وطنِ الکی. وی در احوال قطبنا فرمود شیخ حسن از اساتید است. بزرگ منجمان شیخ محسن آل شبان جرجانی که قرابتی نیز با رفیق فیدل داشت از دیگر مقربان درگاه شیخ بود که لقب(حسن فلسفه) را اولین بار در وصف حضرت او بکار برد. از دیگر مریدان شیخ می توان به اخوان[....] همدانی اشارت نمود که بی شک تاثیر مثبت حضورشان در تشکیل کانون و به تبع آن دایره هم آوا مورد تایید شیخ نیز همی بود. کاتب این تذکره خود افتخار دارد در محضر استاد تلمذ همی نموده و بر خواص و عوام ارادت اینجانب به قطبنا هیچگاه مستور نبوده.
شیخ تالیفات بسیار همی داشت که تا زمان رحلت بدلیل مشغله و نیز وسواس و نکته بینی منحصر بفرد هیچگاه به مرصه طبع نرسید و پس از رحلت جانگدازش در سنه یکهزار و پانصد هجری شمسی به دلایلی نامعلوم، این تالیفات ناپدید شد و هیچگاه بدست نیامد و دنیای علم و هنر و ادبیات تا ابد الدهر در کف این آثار و اقوال بماند. از آن جمله اند نقدی که شیخ بر فیلم فخیمه سگهای پوشالی نوشته بود. نقل است که شیخ در امور پلتیک دستی چیره داشت و تمایلش همیشه و بصورت عامدانه برخلاف جریان شط سیاست همی بود، چونانکه در زمان قدرت چپ، به میانه و گاهی راست (و نه هیچ گاه راست افراطی) مایل بود و در هنگام سیطره راست( و عمدتا راست افراطی) به چپ متمایل می گشت.
نقل است چو می خواست پس از یکصد و پنجاه سال رحلت نماید فرمود(To be or not to be) و آنگاه چشم از جهان فرو بست. پس جمع حاضر سینه چاک زدند و موی کندند و روی خراشیدند و هفت شب و هفت روز رسم عزاداری بجای آوردند و هفت ماه رخت عزا ز تن بیرون نکردند و هفت سال هر جمعه به روانش درود فرستادند و تمام....
خدایش بیامرزد
------------------------------
سخنی چند با ادمین های بزرگوار
بی شک سانسور در جهت جلوگیری از افشای هویت حقیقی نویسندگان این سایت کار مذمومی نیست که بسیار شایسته است. لکن پیشنهاد میکنم در صورتی که به نظرتان سانسور ضروریست اولا به نویسنده اطلاع و تذکر دهید ثانیا بخش محذوف را درون کروشه قرار دهید تا احیانا به متن آسیب نرسد.
با تشکر
شاد باشید
نقل است چو از مادر بزاد زبان گشود و فرمود(Je pence donc je suis) پس شیون سرداد و جمع حاضر در شگفت هفت شب و هفت روز به شادمانی پرداختند. در اوان کودکی تحت نظر اخوی ارشدش طی طریق می نمود و شبها در کنار دستگاه تلویزیون و فیدئو تا صبح با آرامش می غنود. چون به سیزده در رسید در علوم زمان خود بی بدیل و بی رقیب بود و در هجده از مشایخ برجسته در شرع و فقه همی بود. نوزده بهار چو از عمر گرانبارش بگذشت و به خدمت زیر بیرق اسلام موظف همی شد، هجرت صغری به بلاد طهران نمودی و آنگاه بود که با سینماتوگراف قرابتی بیشتر یافت و نقل است افلام رژیسور روس رانده از بلاد شوراها(آندره تارقوفسکی) را تک به تک بدید و لذت فراوان برد، آنچنانکه زان پس در علم النقدالافلام کوشید و به مقامی ارفع دست یازید. آنزمان که هجرت صغری بپایان رسید، وی با جهد و جد داخل دارالعلومِ شیخ ابن سینا در بلاد هکمتانه شد تا به تبع سایر علوم و هنرها، علم الاعداد را نیز فراگیرد. از کمالات شیخ همی اخذ دکتریِ لیسانسِ علم الاعداد است طی دوازده خزان و بهار. گویند شیخ در زمان دانش اندوزی در دارالعم بوعلی، بجهت علاقه وافر به هنر سینماتوگرافی، به کمک جمعی صاحب فضل از بلاد گونه گون کانونی تشکیل داد که پس از نمایاندن افلام معروفه به جمیع دانش اندوزان به واکاوی و بررسی آن افلام می پرداخت. که این خود باعث شد در سنوات آتی جمعی از همین فضلا در مجمعی مجازی بنام هم آوا گرد هم آیند و در اشاعه فرهنگ و هنر در وطن همی کوشند. پس از آن زمینه هجرت کبری به پایتخت فراهم شد و حضرت دقیقا در راستای علوم تحصیلی اش بکار صنعت فیلتر همی شد. چون ارقام عمر قطبنا به سی و سه قرین همی گشت، ماه بانو لیلا،عاقله دختری نیکو جمال و نیکو خصال و صاحب کمال را از مدینه خوبان بلاد زیبای همدان به عقد خود همی درآورد و زندگی مشترکی سرشار از برکت آغازیدن همی نمود. نقل است که شیخنا مریدان فراوان داشت و از آن جمله اند شیخ الشیوخ میرزا وحیدِ ناقدِ آذری که چیره دست بود در علم الاشیا و حاذق بود در نقد اولیا و خواننده اقوال کاتبان اجنبی بود و بیننده نمایش رژیسوران خارجی و شاکی از وضعیت وطنِ الکی. وی در احوال قطبنا فرمود شیخ حسن از اساتید است. بزرگ منجمان شیخ محسن آل شبان جرجانی که قرابتی نیز با رفیق فیدل داشت از دیگر مقربان درگاه شیخ بود که لقب(حسن فلسفه) را اولین بار در وصف حضرت او بکار برد. از دیگر مریدان شیخ می توان به اخوان[....] همدانی اشارت نمود که بی شک تاثیر مثبت حضورشان در تشکیل کانون و به تبع آن دایره هم آوا مورد تایید شیخ نیز همی بود. کاتب این تذکره خود افتخار دارد در محضر استاد تلمذ همی نموده و بر خواص و عوام ارادت اینجانب به قطبنا هیچگاه مستور نبوده.
شیخ تالیفات بسیار همی داشت که تا زمان رحلت بدلیل مشغله و نیز وسواس و نکته بینی منحصر بفرد هیچگاه به مرصه طبع نرسید و پس از رحلت جانگدازش در سنه یکهزار و پانصد هجری شمسی به دلایلی نامعلوم، این تالیفات ناپدید شد و هیچگاه بدست نیامد و دنیای علم و هنر و ادبیات تا ابد الدهر در کف این آثار و اقوال بماند. از آن جمله اند نقدی که شیخ بر فیلم فخیمه سگهای پوشالی نوشته بود. نقل است که شیخ در امور پلتیک دستی چیره داشت و تمایلش همیشه و بصورت عامدانه برخلاف جریان شط سیاست همی بود، چونانکه در زمان قدرت چپ، به میانه و گاهی راست (و نه هیچ گاه راست افراطی) مایل بود و در هنگام سیطره راست( و عمدتا راست افراطی) به چپ متمایل می گشت.
نقل است چو می خواست پس از یکصد و پنجاه سال رحلت نماید فرمود(To be or not to be) و آنگاه چشم از جهان فرو بست. پس جمع حاضر سینه چاک زدند و موی کندند و روی خراشیدند و هفت شب و هفت روز رسم عزاداری بجای آوردند و هفت ماه رخت عزا ز تن بیرون نکردند و هفت سال هر جمعه به روانش درود فرستادند و تمام....
خدایش بیامرزد
------------------------------
سخنی چند با ادمین های بزرگوار
بی شک سانسور در جهت جلوگیری از افشای هویت حقیقی نویسندگان این سایت کار مذمومی نیست که بسیار شایسته است. لکن پیشنهاد میکنم در صورتی که به نظرتان سانسور ضروریست اولا به نویسنده اطلاع و تذکر دهید ثانیا بخش محذوف را درون کروشه قرار دهید تا احیانا به متن آسیب نرسد.
با تشکر
شاد باشید