هم آوا

Monday, October 30, 2006

گزارشِ تجمعِ هم-آوايان - بخشِ دوم

ساعت 9:15 مهرداد هم مي رسه. دمِ در به ريش اش گير مي دن، چون از مشت کم مي زنه. بالأخره با پا-در-ميونيِ ابوالحسن که پشتِ سرِ مهرداد مي آد؛ قضيه ختمِ به خير مي شه. ابولحسن اگر نيم متر از ريش اش رو هم گرو مي ذاشت، باز قيافه ش تغييرِ چنداني نمي کرد.
اين مهرداد کلاً دردسر سازه. ماجرايِ اسم اش هنوز حل نشده و معلوم هم نيست که بشه. واقعاً شرم آوره که آدم توي هفتاد و خرده اي سالگي، يه اسمِ درست و حسابي نداشته باشه! بعد از بخشنامه ي تغييرِ نام که از طرفِ پرزيدنتي صادر شد، همه مجبور شدن اسم شون رو عوض کنن. ابوالحسن و الله يار اساساً مشکلي نداشتن؛ و حتي به ابوالحسن بابتِ اسمِ ارزشي ش کارِ خيلي خوبي هم تويِ بيت پيشنهاد شد، که قبول نکرد. الله يار هم قرار بود بشه معاونِ وزيرِ گسترشِ زبانِ عربي، که در آخرين لحظات، يکي ديگه رو با اسمِ اباصالح به جاش آوردن. احسان و وحيد مشکلِ چنداني نداشتن، هرچند به شون تذکرِ شفاهي داده شد که زياد رويِ اسم شون حساب نکنن. فريد مثلِ هميشه به مشکل برخورد، چون اسم اش -پناه بر خدا!- فرويد خونده مي شد؛ آخرش باز هم ريش سفيديِ ابوالحسن بود که چاره ساز شد و با کلي دلايلِ فلسفي، چنان طرف رو پيچوند که باورش شد اين اسم بيشتر شبيهِ فـرديد هست؛ و مسؤولِ مربوط، با شنيدنِ اسمِ فرديـد دو روزِ تمام گريه کرد! من و مهرداد و يکي ديگه از دوستان قبل از تغييرِ اسم واقعاً روزگارِ سختي داشتيم، تا من شدم صحيح الولد و اون شد صحيح اليوم. مهرداد اسمِ شمس الدين رو پيشنهاد کرد، که در حالِ بررسيه.
بيا، اين هم يه دردسرِ ديگه! احسان به خاطرِ اين که حال نداشت از جاش بلند بشه و دو دستي با ابوالحسن دست بده، يه دستي دست داد. بابتِ اين اهمال و سهل انگاري، اجماعاً يک تذکرِ کتبي از وزارتِ مبصرالمساجد گرفتيم و درج در پرونده هم شد. بدبختي!

ادامه دارد...
پي نوشت: نوشتنِ طنز هميشه کارِ خطرناکيه. هر جمله، مي تونه کاملاً بر خلافِ تصورِ نويسنده خونده و تفسير بشه و باعثِ کدورتِ خواننده ها -در حالي که هدفِ نويسنده از نوشتنِ متن عکسِ اين بوده.
از همه ي دوستان -غير از مهرداد که تکليف اش اساساً روشنه!- خواهش مي کنم محدوده اي رو که مي شه باهاشون شوخي کرد، با اي ميل يا کامنت به من اطلاع بدن. متأسفانه مجبورم شوخي کردن در محيطِ هم-آوا رو با هر کدوم از دوستاني که به اين درخواست جواب نمي دن، متوقف کنم.