هم آوا

Sunday, October 22, 2006

باااا زااار ياااا بييي

21- شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. به جايِ اين که جلو بريد و بگيد: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ به مادرتون مي گيد که با مادرش تماس بگيره و قرار خواستگاري رو بذاره. به اين مي گن بازاريابي سنتي.

22- شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و مي گيد: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ اون هم با دوست اش صحبت مي کنه و در موردِ شما توضيح مي ده و شما با هردوي اونا ازدواج مي کنيد. به اين مي گن بازاريابي دهان به دهان!

23- شما در يک مهماني ، يک دخترِ بسيار زيبا رو می بينيد و ازش خوش تون مي آد. جلو مي ريد و مي گيد: «من پسر ثروتمندی هستم، و مي خوام کاري کنم که شما در مدتِ کوتاهي به آرزوهاتون برسيد. سيستمِ کار به اين شکله که شما با من ازدواج مي کنيد، بعد دوستان و آشنايانِ خودتون رو هم تشويق به اين کار مي کنيد. به ازاي هر سه نفر چپ، سه نفر راست که با من ازدواج کنن، شما مي تونيد ... [اين قسمت به علتِ مغايرت با قوانينِ شرعِ مقدس و ج.ا.ا حذف مي شود]» به اين مي گن «بازاريابي شبکه اي».

پي نوشت: مهرداد، هستم ات !