هم آوا

Monday, November 12, 2007

متفرقات


1- پز روشنفکری:
1-1- به هیچ وجه فکر نمی کنم که صحبت از آزادی پز روشنفکری به حساب می آید. اصلا من با این ترکیب "پز روشنفکری" مشکل دارم. زیرا به شدت معتقدم که اگر در مسایل اقتصادی با حلوا حلوا دهان شیرین نمی شود ولی در مباحث اجتماعی کاملا به عکس با حلوا حلوا دهان شیرین می شود. صحبت از آزادی و صحبت از حقوق فردی و جمعی از آن مباحثی است که اگر درباره آن بحث نشود، در جهان واقع نیز اتفاق نخواهد افتاد.
1-2- ما به طور کلی عادت داریم وقتی کاری از دست خودمان برنیاید و دیگری قادر به انجام آن بود به جای رقابت سالم و افزودن بر توان خود، تلاش به تخریب رقیب کنیم. ترکیب "پز روشنفکری" هم از این دست مقولات است. مردم ما از آنجا که هیچ وقت دل به خواندن نمی دهند و تلاش بر روشنفکر شدن به معنای واقعی روشن فکری ندارند، سعی می کنند اندک تلاش دیگران را با اضافه کردن واژه "پز" تخریب کنند. برای این مورد مثال زیاد دارم. رضا زاده قهرمان وزنه برداری شد، آنان که با نظام مشکل داشتند کوچکش کردند که چرا یا ابوالفضل و جانم فدای رهبر می گوید. عده ای در ایران اصلاح طلب شدند. اصلاح طلب معنایش مشخص است. پس از مدتی عده ای سر بر آوردند به نام اصلاح طلب اصولگرا. روشنفکر مقوله است روشن و عده ای ترکیبی ساختند به نام روشنفکر دینی. کلا در تخریب استادیم. از این موارد بسیار است.

2- نیاز اولیه و ثانویه:
به شدت معتقدم که آزادی جزو نیازهای ثانویه است. در جامعه ای که رای را می شود خرید، جایی برای دموکراسی نخواهد بود.

3- گذشت یک سده از مشروطیت:
برای این سوال جوابی ندارم. چرا که به نظرم جامعه امروز با صد سال پیش بسیار متفاوت است و اعتقاد دارم که ما همچنان در حال آموختن آزادی هستیم. آزادی و دموکراسی را باید آموخت و تجربه کرد. به نظرم مردم ایران در حال تجربه هستند. انقلاب مشروطه جنبشی بود برای مشروطه کردن سلطنت و انقلاب 57 جنبشی برای سرنگونی سلطنت. مردم فکر می کردند که بار اول اشتباه کردند و دوای درد در تغییر یا دگرگونی کامل نظام است و اکنون درس جدیدی فرا گرفته اند. امروز کمتر کسی را در ایران پیدا می کنی که صحبت از انقلاب کند. کمتر کسی به استقبال جنگ می رود چرا که همه تجربه جنگ با عراق را دارند.به نظرم ما همچنان در حال آموختنیم. این آموختن از جنس آزمون و خطاست. شاید مشکل از آنجا است که ما آموختن را با آموختن به شکل مدرسه ای می سنجیم و می بینیم که مردم هیچ نیاموخته اند. ولی من این جنس از آموختن را از جنس تحقیق و شاید کشف می دانم. در این روش هر آزمونی که به نتیجه دلخواه نرسد خود قدمی است در راه آموختن و یافتن راه حل. با این تعریف ما به معنی همه مردم ایران از سیاستمدار گرفته تا مردم کوچه و خیابان، از روشنفکر گرفته تا بی سواد همه در حال آموختنیم و هریک از دیدگاه خود و صنف و طبقه خود.

4- انسان آزاد محصول جامعه آزاد یا به عکس:
در این مورد هیچ ایده ای ندارم. منتظر می مانم تا نظرات دوستان برسد.

5- وطن اساطیری:
این زیباترین ترکیبی است که می توان برای وطن ما ایران به کار برد. من اینجا بسیار آموختم که ما هیچ نیستیم. نه به معنای از خود بیگانگی یا به معنای خود باختگی بلکه به معنای نگاهی نقادانه به آنچه ما هستیم. تصویر ما از ایران بسیار با تصویر واقعی آن متفاوت است. ما به واقع در اساطیر سیر می کنیم. هیچ یک از مردم دنیا به اندازه ما مدعی نیستند. ما به جد فکر می کنیم که باهوشترین مردم دنیاییم و استناد به تحقیقاتی می کنیم که من هیچ کجا هیچ منبعی برای آن نیافتم. ما با نگاه اسطوره ای مان فکر می کنیم که برترین نژادیم. ما هنوز به نژاد آریایی اعتقاد داریم. همه مردم دنیا را حقیر می بینیم و بر هر یک عیبی می گذاریم. ما هنوز به آفریقایی ها با نگاه تحقیر می نگریم. با عربها مشکلی داریم که دلیلی برای آن نداریم. مو بلوند و چشم آبی را به چشم دشمن می نگریم و آسیاییان را چشم بادامی می خوانیم و آنان را به هیچ حساب نمی کنیم. در بهترین حالت آنان را یا عمله امریکا می دانیم یا پیروان ژاپن و موجوداتی ماشینی و بی فکر. من نیز چنین می اندیشیدم و بی اختیار اینها پیش زمینه ذهنی برایم می ساخت. اما با نگاهی نقادانه به این مایی که خود آن را ساخته ایم دریافتم که ما هیچ نیستیم.

6- از کجا باید آغاز کنیم:
بحثی است مفصل که با توجه به طولانی شدن یادداشت به بعد موکول می کنم.
پ ن: از تطویل کلام شرمنده