هم آوا

Friday, November 02, 2007

ما و دنیای وب فارسی

نمی دونم چی شد که یهو به سرم زد یه مطلب دیگه تو هم آوا بنویسم. راستش به قول اکبر عبدی تو فیلم روز فرشته: خسته شدم، انقدر مُردم. منم خسته شدم انقدر اومدم و همون یادداشتی رو دیدم که قبلا هم اونجا بود.
اما دلیل از نوشتن. امروز از کله سحر یه جمله افتاده بود تو سرم که حتما به گوش شما هم خورده : گاهی دلم برای خودم تنگ می شود. یه دو سه ساعتی تو کله ام بود و من واسه اینکه از شرش خلاص شم رفتم سراغ اینترنت که ببینم اصلا این جمله چیه و از کجا اومده تا ذهنم راحت بشه و بی خیال تکرارش.
توی گوگل دقیقا عبارت "گاهی دلم برای خودم تنگ می شود" رو جستجو کردم. نتیجه غیرمنتظره بود. 404000 یافته. مگه میشه. شروع کردم به چک کردن تک تکشون و دنیایی از وبلاگ رو پیدا کردم که همه از ادبیات می نویسند و از شعر و داستان و دست آخر از دلشون که گاهی برای خودشون تنگ میشه. از سراسر ایران. از سراسر دنیا. همه سرشار از احساسات. بابا تو این وبلاگها چه خبره. ما چرا همش از دست خودمون شاکی هستیم که ایرانیها هیچی حالیشون نیست. پس اینا چیه؟ این همه وبلاگ. این همه مطلب. این همه شعر. این همه بحث. من نمی خوام بگم که همشون شاملو و فروغ اند ولی بالاخره آدمی که می نویسه و راه وبلاگ رو برای بیان نظراتش پیدا کرده آدم قابل سرمایه گذاری ایه. یه سری وبلاگ مذهبی پیدا کردم. نه اینکه مذهبی باشه. بلکه نویسنده هاش مذهبی اند و از دلشون نوشته بودند.
ببین این یه جمله چیکار که نمی کنه. بعضی ها. وقتی دلشون برای خودشون تنگ شده بود شروع کرده بودند به درد و دل با عشقشون، بعضیها با خداشون و بعضی هم با امامها و یه سری هم طبق معمول با امام مهدی. خوب ببینید که این وبلاگ بازی چه طیفی از مخاطب رو در بر می گیره.
با این طیف از مخاطبین وبلاگ و در حالت کلی اینترنت، بعد از مدتها یه کور سویی از امید اومد سراغم.
تا کی بشه که همین کور سو رو هم نداشته باشیم. امیدوارم که چنین روزی هیچ وقت پیش نیاد.

به امید دیدار دوستان