طلاي سرخ
اين مطلب را روز پنج شنبه نوشتم كه به علت سفر به گرگان نتوانستم پستش كنم. اميدوارم زمان انقضاي آن نگذشته باشد
*******
يك ) گرينگوي پير در يادداشت خود نگاهي به فيلم طلاي سرخ پناهي انداخته است كه بد نيست دوستان سري به آن بزنند. در اين يادداشت گرينگو بر وجه اجتماعي فيلم تكيه كرده و به تحليل فيلم به عنوان پديده اي شكل گرفته در اجتماع پرداخته و سعي مي كند توانايي فيلم را در نمايش زيبا و دقيق دنياي پيرامون شخصيت اصلي داستان ( حسين) تشريح كند.ا
دو) با نگاهي ديگر آنچه بسيار در طلاي سرخ جلب توجه مي كند دنياي پيرامون شخصيت حسين نبوده ، بلكه دنياي درون اوست. آدمهايي كه در محيط تهران دهه هشتاد زندگي كرده اند كم نيستند ولي هيچ يك حسين نمي شوند. حسينِ فيلم طلاي سرخ به تناسب نامش، در پايان فيلم با شليك گلوله آخرينش به حس دنياي پيرامونش، به وجود زندگي كثيف شهري كه در آن مي زيد، به وجود نگاه هاي تحقير آميز و به نابرابريهاي اجتماع، شهادت مي دهد.ا
با ديدن فيلم طلاي سرخ به ياد گوست داگ شاهكار جارموش افتادم. تشابه شخصيت حسين و گوست داگ، شخصيت برادر خانم حسين و جوان بستني فروش چشمگير است. تنها تفاوت در توع پايان فيلم ها است. در پايان گوست داگ زندگي شخصيت اول فيلم در زندگي دخترك ادامه مي يابد ولي براي شخصيت حسين هيچ ادامه اي متصور نيست.ا
حسين شخصيتي است درون گرا، كم حرف، با نگاههاي عميق و معنادار كه حتي از پشت كلاه كاسكت موتور قابل تشخيص است. حسين كسي است كه انگار جداي از دنيا ايستاده است و از بيرون به آن مي نگرد. انگار جزوي از اين جهان نيست و آنقدر ژرف به درون اين جهان نفوذ مي كند كه عمق كثافت بودن آن را تاب نمي آورد.ا
حسين كسي است كه مانند مرد غول پيكر فيلم گرين مايل خود، مرگ را انتخاب مي كند چرا كه ديگر تاب ديدن گناهان اين مردمان را ندارد.ا
و چقدر جالب است كه هر سه شخصيت اصلي فيلمهاي طلاي سرخ، گوست داگ و گرين مايل انسانهايي غول پيكر و قوي با دلهايي نازك و شكننده و حساس هستند. و اين خود طنز تلخ ديگري است.ا
*******
يك ) گرينگوي پير در يادداشت خود نگاهي به فيلم طلاي سرخ پناهي انداخته است كه بد نيست دوستان سري به آن بزنند. در اين يادداشت گرينگو بر وجه اجتماعي فيلم تكيه كرده و به تحليل فيلم به عنوان پديده اي شكل گرفته در اجتماع پرداخته و سعي مي كند توانايي فيلم را در نمايش زيبا و دقيق دنياي پيرامون شخصيت اصلي داستان ( حسين) تشريح كند.ا
دو) با نگاهي ديگر آنچه بسيار در طلاي سرخ جلب توجه مي كند دنياي پيرامون شخصيت حسين نبوده ، بلكه دنياي درون اوست. آدمهايي كه در محيط تهران دهه هشتاد زندگي كرده اند كم نيستند ولي هيچ يك حسين نمي شوند. حسينِ فيلم طلاي سرخ به تناسب نامش، در پايان فيلم با شليك گلوله آخرينش به حس دنياي پيرامونش، به وجود زندگي كثيف شهري كه در آن مي زيد، به وجود نگاه هاي تحقير آميز و به نابرابريهاي اجتماع، شهادت مي دهد.ا
با ديدن فيلم طلاي سرخ به ياد گوست داگ شاهكار جارموش افتادم. تشابه شخصيت حسين و گوست داگ، شخصيت برادر خانم حسين و جوان بستني فروش چشمگير است. تنها تفاوت در توع پايان فيلم ها است. در پايان گوست داگ زندگي شخصيت اول فيلم در زندگي دخترك ادامه مي يابد ولي براي شخصيت حسين هيچ ادامه اي متصور نيست.ا
حسين شخصيتي است درون گرا، كم حرف، با نگاههاي عميق و معنادار كه حتي از پشت كلاه كاسكت موتور قابل تشخيص است. حسين كسي است كه انگار جداي از دنيا ايستاده است و از بيرون به آن مي نگرد. انگار جزوي از اين جهان نيست و آنقدر ژرف به درون اين جهان نفوذ مي كند كه عمق كثافت بودن آن را تاب نمي آورد.ا
حسين كسي است كه مانند مرد غول پيكر فيلم گرين مايل خود، مرگ را انتخاب مي كند چرا كه ديگر تاب ديدن گناهان اين مردمان را ندارد.ا
و چقدر جالب است كه هر سه شخصيت اصلي فيلمهاي طلاي سرخ، گوست داگ و گرين مايل انسانهايي غول پيكر و قوي با دلهايي نازك و شكننده و حساس هستند. و اين خود طنز تلخ ديگري است.ا