عصر هايي دلگير
روزگاري غريب را سپري ميكنم.به ياد داشت دوستان هم آوا نگاهي مي اندازم،ماجراي اعدام شرق اولين رخدادي كه به نظر مي رسد. از نگاه يكي از شرقيان موضوع را مرور مي كنم ،فضاي حاكم بر فضاي روزنامه را از نگاه هم نسل خود مي بينم:چشم انداز دوزخ.ه
سري به اخبار روزمره مي اندازم؛ اظهارات وزير كشور در مورد ان .جي .ا. را مي خوانم:"قصد داريم ان.جي.ا. را نيز زير چتر دولت قرار دهيم وآنهاراضابطه مند كنيم".بي اختيار به ياد خان آبادي در سال هاي نه چندان دور دست مي افتم.ه
ماجراي نامه فيفا را مي خوانم.نقذ رسالت بر سفر خاتمي مبني بر اينكه طبق فلان تبصره وفلان ماده قانون مصوبه دولت ايشان خلاف قوانين باز نشستگي عمل كرده وبيت المال را پايمال كرده است و...ه
بيش از اين نمي كشم وخبري نمي خوانم.ه
***
چشم ها را مي بندم و كمي مي انديشم اما مجال تمركز فراهم نيست در ذهنم اين قطعات جولان مي دهند:ه
هوا دلگير
در ها بسته
نفس ها ابر
سقف آسمان كوتاه
سرها در گريبان
آيا اين تجسم دوزخ نيست؟
***
دراين سرزمين درندشت انگار مجالي براي آرامش و آسايش نيست.ه
چرا سرنوشت ما اينگونه رقم خورد؟ اين وضع تا چه مدت داوم دارد؟
و ايمان بياوريم كه در اين سرزمين
غفلت موجب شادكامي است
ابولحسن