هم آوا

Wednesday, September 28, 2005

سنندج - عروسی - روبوسی - کردکان -کروکی- پایکوبی - جاتون خالی

آقا عروسی وریشه وکیا خیلی خیلی خوش گذشت این رو می گم تا اونهایی که نیومدن حالشون جا بیاد
آقا اونهایی که نیومدن جاشون خیلی خالی بود چون چند تا چیز رو از دست دادند اول عروسی رو دوم روبوسی نه ببخشید دوم چوپی رو سوم خاطرات خوب باهم بودن رو چهارم شادی و لذت یک پایکوبی تمام عیار کردکانی رو خوب ناگفته پیدا ست که نیامده ها چیزهایی هم بدست آوردن مثلاهزینه ی کادوی عروسی و هزینه سفر و سوغاتی و ... فکر کنم الهیار و نسیم این قضیه رو بهتر بتونن توضیح بدهند براتون
(الهیار و نسیم نخونند)
آقا من و مهدی همش نگران بودیم که این بار الهیار کسی رو نداره با خودش بیاره تو عروسی که خدا رو شکر بخیر گذشت
اقا ما یک کروکی کیا برامون کشیده بود توپ عکس کروکی پیش منه اصلش هم پشه مهدی حتما این گروکی رو ببینید که غفلت موجب پشیمانی است یک شاه کروکی بود مثل شاه کلید که به همه جای سنندج می خورد
اقا من و سحر و فرید یک رقص کردی ای می کردیم یک رقص کردی ای می کردیم که نگو و نپرس به قول بعضی ها با چه اعتماد به نفسی رقص بقیه رو خراب می کردیم خودمونیم ها
اقا ما اقامتمون خونه خاله کیا بود که یک پسر خیلی توپ و باحال داشت فقط یک کم شوخی ممنوع بود یعنی نمی شد باهاش شوخی کرد همچین که فرید زد دوتا لیوانشون رو شکست از ترسمون لیوان ها رو همچین گم و گور کردیم که نکنه یک وقت بفهمه چون اگر می فهمید سر دوتامون رو می شکست به تلافی احتمالا
من فلک زده از وقتی فهمیدم عروسی کیاست یعنی 8 ماه پیش گفتم می رم لباس کردی می پوشم عکس می گیرم توپ وقتی رفتیم سنندج فهمیدم هیچکس منو دوست نداره چون سحر لباس کردی پوشید و عکس گرفت و رقصید و ... اما من بیچاره...1