هم آوا

Thursday, September 01, 2005

مهرداد ها هم عاشق مي شوند

به مهرداد عزيزم که جزئي از وجودم است
بمانسبت پیوند جاودان و عاشقانه اش

يه عمر ساکت و صبور يه گوشه نشستي و به کار خودت مشغولي يه روز - که خيلي هم فرقي با روزهاي ديگه نميکنه - ميبيني کسي داره پشت ديوار دل در ميزنه و تا بخواي بگي کيه و چي ميخواد . ميبيني خيلي وقته قدم رنجه فرموده و خونه ي دلت هم بدجوري از حجم زيبا ؛ مهربون و حيرت زاش لبريزه
اگه کسي اينو خودش درک کرده باشه ديگه از اينکه خيلي وقته پشت در خونه آقا مهرداد وايستاده ولي کسي در رو باز نميکينه زياد متعجب نميشه
«آره ديگه بابا جانه من عشق زيباي توي شعرها و نوشته ها و روياهاش چند مدتيه که تعبير شده»
با اميد روزگاري هميشه سبز و با طراوت براي مهرداد عزيزم براي او و عشق زيبايش يک «عاشقانه ي آرام» آرزو ميکنم ---انشاالله
تا بعد درود و دوصد بدرود