انتخابات در گذر زمان
چندي پيش كه با يكي از دوستان در خصوص انتخابات صحبت مي كرديم به اين نتيجه رسيديم كه يكي از هنر هاي دولت عزيز ما در اين بيست و چند ساله از دور به در كردن تمام پتانسيل هاي انساني – فكري اين آب و خاك بوده است تا جايي كه امروز تلاش ذهن در جستجو بين نام ها و نما ها براي پست رياست جمهوري فردي لايق و شايسته نمي يابد! حال آن كه بر هيچ كس پوشيده نيست كه اين آب و خاك آنچه كه كم ندارد افراد مستعد، باهوش و خلاق است. نگاهي به پديده فرار مغز ها و حضور موثر ايراني ها در دانشگاهها، مراكز علمي تحقيقاتي، شركت ها و پست هاي كليدي ساير كشور ها گواهي ست بر اين مدعا. پس چگونه است كه در درون مرزها ما از اين همه پتانسيل نيروي انساني بي بهره ايم. نگاهي به سالهاي گذشته و فضاي حاكم بر كشور شايد روشن كننده اين معضل باشد. وقتي كه دولت و بدنه حاكميت مرز خودي و ناخودي ترسيم مي كند، سخن از دگر انديشي و دگر انديشان به ميان مي آورد، فضاي گفتگوي آزاد را مي بندد، آزادي بيان را با ايجاد فضاي رعب و بازداشت و تعطيلي مطبوعات و هزار و يك ترفند ديگر در نطفه خفه مي كند، وقتي براي خود هزار و يك خط قرمز ترسيم مي كند، زماني كه منافع ملي رنگ مي بازد، زماني كه بين مردم و حكومت ديوار بي اعتمادي سر به فلك مي كشد، آنگاه كه حضور نيروي انتظامي در بين مردم باعث وحشت است نه آرامش، آنگاه كه مردم دولت را در مقابل خود مي بينند نه در كنار خود، آنجا كه دولت حامي مسلمين جهان و حومه است در حالي كه مسلمين خوداش به نان شب محتاج اند، وقتي تاوان تصميم ها و سياست ها و سليقه هاي يك گروه اندك را تمام مردم بايد بپردازند، آن جا كه خواست مردم (يا نماينده آنها) با عبور از هزار و يك فيلتر تخمير يا تخطئه مي شود، آنجا كه جمعي اندك خود را قيم مردم مي دانند، آنجا كه تعهد جاي تخصص را مي گيرد، زماني كه ظاهر فريبي و ريا تجويز مي شود، آنگاه كه شايسته سالاري مفهومي ندارد، زماني كه تماميت خواهي حدي نمي يابد، وقتي كه انتقاد با انتقام پاسخ داده مي شود، آنجا كه بين مردم وجود دست هاي پشت پرده تنفر ايجاد مي كند، آنجا كه مردم سرنوشت خود را در دستان خود نمي بينند ...؛ چه انتظاري مي توان داشت؟! شما بگوئيد.