گمانه زنی های جشنواره ی بیست و سوم
اول: به تصاویر و عادت های همیشگی خو گرفته ایم : یک موردش (مانند همیشه) امروز برایم پیش می آید، عصر ساعت شش به چند سینمای جشنواره سر می زنم برای گرفتن برنامه ی جشنواره (جشنواره ای که قرار است از فردا صبح (مثلا) شروع به کار کند) ولی هنوز برنامه ی جشنواره آماده نیست و نتیجه اینکه سینماها هنوز نمی دانند فردا صبح چه برنامه ای دارند. اما مسئله فقط این ها نیست. دو سال قبل یادم است روز اول جشنواره با کلی ذوق و شوق به دیدن فیلمی از یک فیلمساز فرانسوی رفتم (مجوز عبور ساخته ی برتران تاوارنیه در سینما کریستال). به این امید که (مطابق برنامه ی اعلام شده) فیلم با زیرنویس فارسی نمایش داده خواهد شد. فیلم شروع می شود و رگبار گفتگوها به زبان فصیح فرانسوی بر سرمان می ریزد. زیرنویس ها یک در میان می آیند (آن هم با تاخیر، یعنی زیرنویس مربوط به یک گفتگو در چند نمای بعد می آید!) و تعجبی هم نباید داشته باشد که پس از پانزده دقیقه مسئول مربوطه یادش بیاید که حلقه های فیلم را جابجا نمایش داده است و ما (بخت برگشتگان زبان بسته ی تماشاگر فیلم) تا به حال یکی از حلقه های انتهایی را تماشا کرده بودیم! بگذریم از سانسور و تکه پاره کردن فیلم ها و هزاران مسئله ی دیگر. آنچه گفتم فقط مشتی از خروار بود. می دانم که حالا این سوال پیش می آید که (با این تفاصیل) چرا اصلا وقت تلف می کنیم و چیزی را جدی می گیریم که شاید حتی برگزارکنندگانش هم چندان جدی اش نمی گیرند. این که خود را زجر می دهیم و آیا اصلا این همه شور و ذوق در این شرایط نمی تواند بیانگر گونه ای دوپارگی روانی باشد؟
دوم: شاید همه ی ادله ی منطقی به نفع نگاه گفته شده در بند پیشین باشد. اما ما مجانین سینما دلبسته ی اندک تصاویری هستیم که به هر حال این جشنواره با توجه به همه ی شرایط اش برایمان مهیا می کند. مثل تماشای مرد مرده و شنیدن موسیقی جادویی نیل یانگ روی تصاویر آن در شهر قصه ی مرحوم، دیدن دیگران و مرد بدون گذشته ی کوریسماسکی روی پرده. (به هر حال جادوی پرده ی سینما چیز دیگری است وگرنه نسخه های این فیلمها که دم دستند). یا حتی کشف فیلم های ایرانی همچون نفس عمیق و چند تار مو و انبوه خاطره های دیگر. شاید به خاطر اینهاست که همه ی آن رنج و توهین و تحقیر را می پذیریم
سوم: جشنواره اما بازی های خود را دارد و آداب خود را. بخشی از این بازی به حدس و گمان ها و انتظاراتی مربوط می شود که برآورده می شوند یا نمی شوند و غیر منتظره های هر سال. هر علاقمندی لیستی از فیلمهایی را دارد که می خواهد ببیند و رویشان حساب باز کرده که فیلمهایی دیدنی باشند. چند درصد این انتظارات بر آورده می شوند؟
لیستی از فیلم ها جلوی رویم است. من هم حدس و گمان های خود را دارم. چند تایی از آنها را اینجا می نویسم تا در این بازی شرکت کرده باشم. در میان ایرانی ها یکی است که دیدنش برایم از همه جذاب تر است. ایرج کریمی منتقد و نویسنده ی سینما حالا سومین فیلمش را ساخته است. دو فیلم قبلی او فیلمهای بسیار خوبی از کار در آمده اند و دوستداران این دو فیلم در انتظار "باغهای کندلوس" اند. شمار فیلمسازهایی که اینجا با یکی دو فیلم اول درخشیده اند و بعد به قهقرا رفته اند کم نبوده اند. کریمی چه خواهد کرد؟ در کنار آن می توان به چند فیلم دیگری اشاره کرد که فیلم های قبلی سازندگانشان کارهای خوبی درآمده و خودبخود آدمی را کنجکاو می کنند. مثلا کیانوش عیاری پس از فیلم بسیار زیبای بودن یا نبودن در "بیدار شو آرزو" چه کرده؟ یا داریوش صدرعاملی پس از من ترانه ... چه ساخته؟ از فیلمسازان دیگری که فیلمهایشان در جشنواره با صف های طویل مواجه خواهد شد می گذرم و به یک اسم دیگر اشاره می کنم که دوست دارم بدانم فیلم خوبی ساخته است یا نه؟ کامبوزیا پرتوی در این سالها در نوشتن بسیاری از فیلمنامه های موفق دست داشته و حالا با "کافه ترانزیت" به عالم فیلمسازی برگشته است. آیا نویسنده ی دایره و من ترانه ... فیلم خوبی ساخته است؟
اما خارجی ها: دیدن فیلم جدید حضرت تئو انگلوپولوس فیلمساز بزرگ یونانی روی پرده (و انشاء الله با زیرنویس فارسی) وسوسه برانگیز است. "دشت گریان" را نباید از دست داد. به ویژه اگر فراموش نکنیم که آخرین فیلمی از انگلوپولوس که اینجا نمایش داده شده، گام معلق لک لک، به بیش از ده سال قبل باز می گردد. از سینمای اروپا فیلم دیگری هم است به اسم "بعد از روز قبل"، ساخته ی یک فیلمساز مجار، که تجربه ی دیدنش احتمالا بیارزد. از فولکر شلوندروف فیلمساز آلمانی (ناشناس برای ما) که گویا در آن طرفها ارج و قربی دارد فیلمی است به نام "روز نهم" که در برنامه های بنده ی حقیر هست. و چندتایی فیلم آمریکایی: از دیوید ممت فیلمساز مشهور آمریکایی فیلمی هست به عنوان "اسپارتی". "اسکندر" ساخته ی (به ویژه برای ما ایرانیان) جنجالی اولیوراستون را با هیچ منطقی نباید از دست داد، اگر البته از میان صفهای (احتمالا) طویلی که برای آن تشکیل شده بتوانید پیروزمندانه بگذرید. و یک اقتباس جدید از شکسپیر: "تاجر ونیزی" ساخته ی مایکل رادفورد
خوب فکر می کنم کافی است. خودم هم اگر بتوانم همه ی اینها را ببینم، هنر کرده ام. البته مثل همیشه کشف های جدید از میان ناشناسان هست که باید گوش به زنگ بود. آنچه آوردم ماحصل یک گشت سریع در میان اخبار بود، اگر فیلم مهمی از قلم افتاده بود امیدوارم دوستان بی خبر نگذارند
چهارم: و اینکه این بازی ها دیگر اصلا خوب نیست. آدم عاقل باید برود سراغ کار و زندگی خودش و این اداها را بگذارد کنار
دوم: شاید همه ی ادله ی منطقی به نفع نگاه گفته شده در بند پیشین باشد. اما ما مجانین سینما دلبسته ی اندک تصاویری هستیم که به هر حال این جشنواره با توجه به همه ی شرایط اش برایمان مهیا می کند. مثل تماشای مرد مرده و شنیدن موسیقی جادویی نیل یانگ روی تصاویر آن در شهر قصه ی مرحوم، دیدن دیگران و مرد بدون گذشته ی کوریسماسکی روی پرده. (به هر حال جادوی پرده ی سینما چیز دیگری است وگرنه نسخه های این فیلمها که دم دستند). یا حتی کشف فیلم های ایرانی همچون نفس عمیق و چند تار مو و انبوه خاطره های دیگر. شاید به خاطر اینهاست که همه ی آن رنج و توهین و تحقیر را می پذیریم
سوم: جشنواره اما بازی های خود را دارد و آداب خود را. بخشی از این بازی به حدس و گمان ها و انتظاراتی مربوط می شود که برآورده می شوند یا نمی شوند و غیر منتظره های هر سال. هر علاقمندی لیستی از فیلمهایی را دارد که می خواهد ببیند و رویشان حساب باز کرده که فیلمهایی دیدنی باشند. چند درصد این انتظارات بر آورده می شوند؟
لیستی از فیلم ها جلوی رویم است. من هم حدس و گمان های خود را دارم. چند تایی از آنها را اینجا می نویسم تا در این بازی شرکت کرده باشم. در میان ایرانی ها یکی است که دیدنش برایم از همه جذاب تر است. ایرج کریمی منتقد و نویسنده ی سینما حالا سومین فیلمش را ساخته است. دو فیلم قبلی او فیلمهای بسیار خوبی از کار در آمده اند و دوستداران این دو فیلم در انتظار "باغهای کندلوس" اند. شمار فیلمسازهایی که اینجا با یکی دو فیلم اول درخشیده اند و بعد به قهقرا رفته اند کم نبوده اند. کریمی چه خواهد کرد؟ در کنار آن می توان به چند فیلم دیگری اشاره کرد که فیلم های قبلی سازندگانشان کارهای خوبی درآمده و خودبخود آدمی را کنجکاو می کنند. مثلا کیانوش عیاری پس از فیلم بسیار زیبای بودن یا نبودن در "بیدار شو آرزو" چه کرده؟ یا داریوش صدرعاملی پس از من ترانه ... چه ساخته؟ از فیلمسازان دیگری که فیلمهایشان در جشنواره با صف های طویل مواجه خواهد شد می گذرم و به یک اسم دیگر اشاره می کنم که دوست دارم بدانم فیلم خوبی ساخته است یا نه؟ کامبوزیا پرتوی در این سالها در نوشتن بسیاری از فیلمنامه های موفق دست داشته و حالا با "کافه ترانزیت" به عالم فیلمسازی برگشته است. آیا نویسنده ی دایره و من ترانه ... فیلم خوبی ساخته است؟
اما خارجی ها: دیدن فیلم جدید حضرت تئو انگلوپولوس فیلمساز بزرگ یونانی روی پرده (و انشاء الله با زیرنویس فارسی) وسوسه برانگیز است. "دشت گریان" را نباید از دست داد. به ویژه اگر فراموش نکنیم که آخرین فیلمی از انگلوپولوس که اینجا نمایش داده شده، گام معلق لک لک، به بیش از ده سال قبل باز می گردد. از سینمای اروپا فیلم دیگری هم است به اسم "بعد از روز قبل"، ساخته ی یک فیلمساز مجار، که تجربه ی دیدنش احتمالا بیارزد. از فولکر شلوندروف فیلمساز آلمانی (ناشناس برای ما) که گویا در آن طرفها ارج و قربی دارد فیلمی است به نام "روز نهم" که در برنامه های بنده ی حقیر هست. و چندتایی فیلم آمریکایی: از دیوید ممت فیلمساز مشهور آمریکایی فیلمی هست به عنوان "اسپارتی". "اسکندر" ساخته ی (به ویژه برای ما ایرانیان) جنجالی اولیوراستون را با هیچ منطقی نباید از دست داد، اگر البته از میان صفهای (احتمالا) طویلی که برای آن تشکیل شده بتوانید پیروزمندانه بگذرید. و یک اقتباس جدید از شکسپیر: "تاجر ونیزی" ساخته ی مایکل رادفورد
خوب فکر می کنم کافی است. خودم هم اگر بتوانم همه ی اینها را ببینم، هنر کرده ام. البته مثل همیشه کشف های جدید از میان ناشناسان هست که باید گوش به زنگ بود. آنچه آوردم ماحصل یک گشت سریع در میان اخبار بود، اگر فیلم مهمی از قلم افتاده بود امیدوارم دوستان بی خبر نگذارند
چهارم: و اینکه این بازی ها دیگر اصلا خوب نیست. آدم عاقل باید برود سراغ کار و زندگی خودش و این اداها را بگذارد کنار