گرينگوي پير و نوشتن
يك) بسيار خوشحالم از اينكه مي بينم گرينگوي پير هنوز در مكزيك زنده است.ا
دو) مي خواستم درباره يادداشت اولش نظري گذارم و بگذرم. ديدم كه مفصل تر از نظر است پس آنرا به يادداشتي جديد تبديل كردم كه در زير مي آيد.ا
سه) در باب يادداشت اول:ا
گرينگوي پير در اولين يادداشتش تشكيك كرده است كه " تناقض اصلی همچنان پابرجاست می نویسی به این امید که شاید این راهی باشد برای گریز از روزمرگی پیرامون یا می نویسی تا که در این بازی دسته جمعی وبلاگ داشتن شرکت کنی " ا
سه-يك) نوشتن گريز نيست:ا
اگر در اتاقي زنداني باشي و ناگهان روزني برايت گشوده شود و تو از اين روزن بگذري ، گويند گريخته اي. گريختن معمولاً از مكاني است به مكاني ديگر، از دنيايي است به دنيايي ديگر، و از فضايي است بسته به فضايي احتمالاً بازتر. اما نوشتن هيچ يك از اينها نيست. اگر زندگي را به خانه اي پر اتاق تشبيه كنيم نوشتن يكي از اتاق هاي اين خانه است كه تا سعي نكنيم درش گشوده نمي شود. ما به اين اتاق نمي گريزيم ، تنها دنياي خود را با آن گسترش مي دهيم و ديد خود را باز مي كنيم . نوشتن نه تنها گريز نيست بلكه دواي درد روزمرگي نيز نيست. چرا كه خود مي تواند جزوي از روزمرگي شود. چرا كه ديري نمي گذرد كه ما به اين اتاق تازه گشوده نيز عادت مي كنيم.ا
سه – دو) نمي دانم آيا وبلاگ داشتن بازي است يا نه ولي اگر بازي هم باشد، خوب است. چه بسيار بازيها كه ما رسم زندگي را از آنان آموختيم .پس بياييد از اين بازي دسته جمعي نيز راه و رسمي جديد بياموزيم.ا
چهار) در باب نوشتن:ا
ما مي نويسيم تا تكه اي از خود را به جهان پيرامونمان پيوند زنيم. مي نويسيم تا امروزمان را به فردايمان وصل كنيم و نگذاريم كه امروزمان چون گذشته به فراموشي سپرده شود. ما مي نويسيم ، چرا كه مي خواهيم سير خطي زندگي را موازي كنيم .مي خواهيم در آينده به كمك نوشته هاي امروزمان فلاش بك بزنيم و زمان را به هم بريزيم. ا
انسان تا خلق نكند، حيواني گذرا است كه روزي مي آيد و مي رود و زماني كه خلق كرد باقي خواهد ماند. خدا نيز اگر خلق نمي كرد وجودش معنايي نداشت و آن زمان كه دست در لجن متعفن فرو برد وجود خود را ابدي كرد.ا
ما مي نويسيم چرا كه مي خواهيم دروازه هايي از وجود خويش را به روي خود باز كنيم دروازه هايي كه رو به دنيايي است كه با آنكه در درون ماست ولي ما هيچ از آن نمي دانيم.ا
پس نوشتن در وبلاگ نه گريز است و نه بازي، دريچه اي است به سوي جاودانگي.ا
دو) مي خواستم درباره يادداشت اولش نظري گذارم و بگذرم. ديدم كه مفصل تر از نظر است پس آنرا به يادداشتي جديد تبديل كردم كه در زير مي آيد.ا
سه) در باب يادداشت اول:ا
گرينگوي پير در اولين يادداشتش تشكيك كرده است كه " تناقض اصلی همچنان پابرجاست می نویسی به این امید که شاید این راهی باشد برای گریز از روزمرگی پیرامون یا می نویسی تا که در این بازی دسته جمعی وبلاگ داشتن شرکت کنی " ا
سه-يك) نوشتن گريز نيست:ا
اگر در اتاقي زنداني باشي و ناگهان روزني برايت گشوده شود و تو از اين روزن بگذري ، گويند گريخته اي. گريختن معمولاً از مكاني است به مكاني ديگر، از دنيايي است به دنيايي ديگر، و از فضايي است بسته به فضايي احتمالاً بازتر. اما نوشتن هيچ يك از اينها نيست. اگر زندگي را به خانه اي پر اتاق تشبيه كنيم نوشتن يكي از اتاق هاي اين خانه است كه تا سعي نكنيم درش گشوده نمي شود. ما به اين اتاق نمي گريزيم ، تنها دنياي خود را با آن گسترش مي دهيم و ديد خود را باز مي كنيم . نوشتن نه تنها گريز نيست بلكه دواي درد روزمرگي نيز نيست. چرا كه خود مي تواند جزوي از روزمرگي شود. چرا كه ديري نمي گذرد كه ما به اين اتاق تازه گشوده نيز عادت مي كنيم.ا
سه – دو) نمي دانم آيا وبلاگ داشتن بازي است يا نه ولي اگر بازي هم باشد، خوب است. چه بسيار بازيها كه ما رسم زندگي را از آنان آموختيم .پس بياييد از اين بازي دسته جمعي نيز راه و رسمي جديد بياموزيم.ا
چهار) در باب نوشتن:ا
ما مي نويسيم تا تكه اي از خود را به جهان پيرامونمان پيوند زنيم. مي نويسيم تا امروزمان را به فردايمان وصل كنيم و نگذاريم كه امروزمان چون گذشته به فراموشي سپرده شود. ما مي نويسيم ، چرا كه مي خواهيم سير خطي زندگي را موازي كنيم .مي خواهيم در آينده به كمك نوشته هاي امروزمان فلاش بك بزنيم و زمان را به هم بريزيم. ا
انسان تا خلق نكند، حيواني گذرا است كه روزي مي آيد و مي رود و زماني كه خلق كرد باقي خواهد ماند. خدا نيز اگر خلق نمي كرد وجودش معنايي نداشت و آن زمان كه دست در لجن متعفن فرو برد وجود خود را ابدي كرد.ا
ما مي نويسيم چرا كه مي خواهيم دروازه هايي از وجود خويش را به روي خود باز كنيم دروازه هايي كه رو به دنيايي است كه با آنكه در درون ماست ولي ما هيچ از آن نمي دانيم.ا
پس نوشتن در وبلاگ نه گريز است و نه بازي، دريچه اي است به سوي جاودانگي.ا