بالاتر و کور
بالاتر و کور
بالاتر و کور ضربه هایی بر گرده ی گرد
در هم همه ی قامت لرزانشان
فریاد فوج بی خبر اما
بازگفت غریوی بود پنداری
خراش سرفه و خرناس
بر خوابی حرام و به بامداد نیامده
ازهراس دشمنی نادیده
روز و آفتابی بر بام
تکرار کوری و فریاد
تکرار کوری و فریاد